مدرسه ای که به جای مقررات اداری، مهربانی و صفا در آن برقرار است
دانش آموزان این مدرسه از ۶ تا ۶۰ ساله هستند
عشق، ایثار و محبت اصول این مدرسه است
گزارشگران: حمیرا نامدار و مریم سمیعی
در کوچه پس کوچه های شهر اوز در یکی از خانه های قدیمی صدای دانایی به گوش می رسید که توجه ما را به خود جلب کرد. وقتی به آن خانه نزدیک شدیم تعداد زیادی دمپایی و کفش در کنار درب خانه به چشم می خورد زمانیکه وارد دالان آن خانه شدیم زنی را دیدیم که در میان تعداد زیادی از کودکان و مادران نشسته بود و به آنها درس می داد.
قصه ما، قصه زن و معلمی است که سال هاست در اوز خدمت می کند. می توانست حتی استاد دانشگاه شود اما دلش نخواست از دانش آموزانش جدا شود. او صدها فرزند دارد. شغلی که همه از سختی ها و وضعیت آن باخبر هستیم. او قلبی ثروتمند دارد. معلمی که نزدیک به یک دهه است که تدریس میکند، بیشک سرشار از گفتنیها و شنیدنیهاست؛ همراه با خاطرات تلخ و شیرینی است که هر کدام از آنها قد یک کتاب حرف دارد.
معلم هایی همانند خانم معلم ما که رسالت معلمی را در عمل نشان می دهند کم نیستند. آن ها معلم هایی هستند که با قلب هایشان درس های بزرگی به دیگران می دهند. او معتقد است هر فردی بالاخره عمر خود را به نحوی سپری میکند، شاید یکی با ثروت و رفاه و دیگری با فقر و نداری. پس چه بهتر گذر این عمر با خدمت به مردم سپری شود.
معلم ما می گوید: قصه عشق من به تدریس و بچه ها از سال ۵۸ با آموزش یک دانش آموز آغاز شده است. معلمی که گرما و سرما حریفش نمیشود، خود را موظف به خدمت برای دانش آموزان محروم میداند و می گوید من علاقه به مصاحبه و مطرح شدن ندارم و رسم من فقط خدمت به خلقالله است.
او که غم مردم را در قلبش جای داده است ادامه می دهد: در حال حاضر برای تهیه کتب درسی با مشکل رو به رو هستم سال های قبل که برادرم زنده بود برای تمام بچه ها کتاب نو می خرید اما خانواده هایی هم هستند که چون چند فرزند دارند و همسرشان بیکار یا شغل کم درآمدی دارند، برای تهیه پول کتاب و لوازم التحریر دچار مشکل می شوند.
راوی ما می گوید وقتی سر کلاس می بینم دانش آموزی مداد خود را از وسط نصف کرده است وقتی به او می گویم چرا این کار را کرده ای؟ چون ما این مداد را به زحمت خریده ایم، جواب می دهد خانم معلم نصف مداد را به برادرم داده ام که بنویسد و یا وقتی به دانش آموز دیگری می گویم که چرا نمی نویسی می گوید منتظرم تا مشق خواهر تمام شود و من در آخر همان دفتر مشقم را بنویسم.
به گفته خودش در این ۴۵ سال همه هزینههای کلاس اعم از مداد، دفتر، پاککن، تخته وایت برد و … را با هزینه شخصی و کمک های مردمی تامین کرده است.
وی ادامه میدهد: البته دانشآموزهای من را اگر بین هزار دانش آموز دیگر امتحان کنید متوجه خاص بودن آنها از لحاظ حرف زدن، علم و آگاهی خواهید شد که به چه میزان دارای درک و فهم هستند.
خانم معلم یک روز کلاس خود را در خانه مهربانی اش اینگونه توصیف میکند: از ساعت ۶ صبح بعضی از دانشآموزها که سرکار هستند و باید در ساعت مقرر سرکار حاضر باشند به کلاس میآیند و به آنها درس می دهم و می روند. بقیه دانش آموزان به ترتیب هرکدام که زودتر آمده اند درس می گیرند و به خانه هایشان بر می گردند و کلاس ما هر روز تا ساعت ۱ بعدازظهر برپا است. خانم معلم خانه مهربانی، تا کلاس ششم به دانش آموزانش درس های ریاضی، قرآن، فارسی، اجتماعی و… می دهد.
خانم معلم می گوید: همه بچه های کلاس اول من جدول ضرب را حفظ هستند. این دانش آموزان استعدادهای بسیار خوبی دارند. حتی به دانشگاه و مراتب تحصیلی بالاتر راه یافته اند و هر کدام از این دانش آموزان که از اینجا رفته اند با تماس های خود به من ابراز محبت می کنند و مرا فراموش نکرده اند. مدرسه در همین مورد خلاصه نمی شود، به چهره بچه ها که نگاه می کنیم اضطراب کلاس درس و امتحان و تنبیه معلم را نمی بینیم، بچه های این جا انگار آرامش بیشتری را تجربه می کنند.
معلم قصه ما می گوید: در ابتدا، کرونا باعث غافلگیری ما شد. بخصوص مشکل دسترسی دانش آموزان به گوشی و اینترنت داشتند من هر روز به منزل دانشآموزان میرفتم و در خانه هایشان برای آنان تدریس میکردم. اما در روزهای کرونایی امسال سعی کردم در نهایت با توجه به کوچک بودن محیط و عدم دسترسی دانشآموزان به فضای مجازی و آموزش از راه دور، در محیط آموزشی منزلم با رعایت فاصله اجتماعی و مسائل بهداشتی، آموزش را از سر بگیرم.
ادعا نیست اگر بگوییم در خانه مهربانی که مدیر و معاون و ناظم ندارد، ۳۰ دانش آموز پسر، دختر و زنان از ۵ ساله تا ۶۰ یا ۷۰ ساله که می گویند وقتی سواد نداشته باشی انگار که کور هستی و چیزی را نمی توانی بخوانی، یک معلم دارد و یک دنیا عشق.
شاگردان خانم معلم ما در ۶ سال اول سال تحصیلی همه فن حریف می شوند. دانش آموزان به نوبت کنار خانم معلمی می نشینند که در کلاسدرسش نه از تخته هوشمند خبری است و نه در دستان دانشآموزانش ردی از گوشی موبایل، تبلت یا لپتاپ دیده میشود. تمام امکانات این خانه مهربانی در یک دالان که به عنوان کلاس درس است به همراه یک تخته وایت برد و فرشی که دانشآموزان روی آن نشسته و به درس معلم گوش میدهند، خلاصه می شود.
داستان این معلم ما و وقف کردن زندگیش برای دانشآموزان، قصه بسیاری از معلمان ماست که امروزه هم از این داستانهای پر از دشواری کم نداریم.
از خانم معلم، بچه ها و مادران خداحافظی می کنیم و از خانه مهربانی بیرون می آییم. در بین راه با خود می گوییم، زندگی آنقدر طولانی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت… پس مهربانی کنیم تا مهربانی ببینیم.
چقدر این مطلب دلنشین بود
احسنت، احسنت، این خانم معلم بزرگوار و محترم یک فرشته است و انسانیت را تمام قد معنا بخشیده است