جنـگ هـای قـرون وسـطائی

نگاهی به رویدادهای مهم سیاسی منطقه در ۷۰ سال قبل

آمریکا- دکتر سعید محمودیان: ویلیام داگلاس قاضی دیوان عالی آمریکا در سال های ۷۵-۱۹۳۹ مشاهدات خود از سفر به ایران و دیدار از قبایل کرد بختیاری و قشقائی در سال ۱۹۴۹ در کتاب «سرزمین عجیب و غریب با مردمانی دوست داشتنی ۱۹۵۱ نیویورک» شرح می دهد که: «انتخابات در پرشیا در کنترل ارتش می باشد. سربازان با صندوق های رای به دهات و بخش ها می آیند، مردان ورقه رای که اسم دلخواه ارتش برروی آن نوشته پر می کنند و درون صندوق می اندازند. سربازان صندوق ها را به مرکز شهرستان ها می برند تا آراء شمرده شوند و برنده انتخابات شناخته شوند.»

 وقتی مردان شهر کوه دشت نارضایتی خود را به داگلاس اظهار نمودند که کسی انتخاب می شود از ملاکین بزرگ است که توجهی به درد و غم مردم نمی کند. داگلاس به آنها می گوید که می بایستی روی اسم نامزد دولت خط بکشند و اسم شخص مورد نظر خود بنویسند و این کاری است که آمریکائی ها می کنند. خرم آبادیهای کوه دشت به داگلاس جواب می دهند که اینجا آمریکا نیست مگر از حادثه لار بی خبر است؟

در آن زمان در آمریکا دو حزب دمکرات و جمهوری خواهان کنترل کنگره در دست داشتند و احزاب جدید مانند حزب لیبرال در حد پایین فعال ایالتی بودند. در لارستان حزبی وجود نداشت و جوانان و سواد داران در سال های ۱۳۲۰ تا کودتای ۱۳۳۲ هواه خواه حزب توده و یا جبهه ملی و یا فدائیان اسلام بودند. حزب توده مرام کمونیستی داشت و وابسته به شوروی بود تا جائی که من چند سال بعد در دانشکده پزشکی اصفهان فعال سیاسی بودم از استاد پاتولوژی خود دکتر پرویز دبیری که با من به خاطر علاقه به موسیقی غربی و هواخواهی از جبهه ملی رابطه ای مافوق استادی و دانش آموزی داشت گوشزد می کرد، که اگر در مسکو هوا ابری باشد توده ای ها در خیابان های تهران چتر بدست راه می روند. دکتر دبیری با وجود محبوبیت به مجلس راه نیافت.

 از اوزی های توده ای مرحوم محمدعلی زرنگار بود که در آن زمان دانشجوی دانشکده پزشکی کراچی بود و به خاطر شهری گری مورد لطف هوشنگ انصاری سفیر کبیر ایران در پاکستان بود. انصاریها کرمسته ای بودند که بهائی شدند و به اهواز رفتند و چند سالی بعد و زیرنفت و سفیر کبیر در واشنگتن شدند و فعلا جزء یکی از سرمایه داران بزرگ آمریکا در هوستون تکزاس دوران کهولت خود را می گذرانند.

مرحوم محمدعلی زرنگار طبیب و سلطنت طلب شد. مدارج ترقی گذراند تا جایی که از اعضاء ارشد ساواک و مدیر کل بیمه ایران گردید. در بسیاری از سفرهای شاه جزء ملازمین رکاب بود و در یک سفر که به واشنگتن آمده بودند به دیدن مرحوم استاد محمد زرنگا به آرلینگتن آمد و با من که تصادفا مهمان عموزاده ام بودم به جر و بحث پرداخت. با انقلاب اسلامی ایران محکوم به مرگ و ممنوع الخروج شد ولی به کمک برادرم مرحوم عبداله که مدتی در بندرلنگه رئیس انجمن شهر و شهردار بود و به واسطه شیخ محمدعلی سلطان العلماء مفتی جنوب ایران که از دوستان مرحوم آیت اله منتظری بودند به دبی فراری دادند.

مولانا جلال الدین رومی در سرنوشت افرادی بمانند محمدعلی زرنگار چنین گوید:

«هر آن کس که بر این نردبان بالا نشست * در فتادن استخوانش سخت خواهد شکست»

متاسفم که از گذشته و گذشتگان صحبت پیش می آورم، سخن از ده ها سال قبل است و برگذشته حرجی نیست.

لارستان یکی از قدیمی ترین و وسیع ترین شهرستان های ایران دارای جمعیتی حدود ۳۰۰ هزار نفر بود که در مساحتی از جزایر تنب بزرگ و کوچک و کیش در جنوب تا شهرهای جویم و خنج در شمال زندگی می کردند. اکثرا اهل تسنن بودند و روی همین اصل نماینده مجلس آنها مرحوم عبدالرحمن فرامرزی سنی مذهب بود. لار در آن ایام مرکز لارستان بود، حدود ۲۰ هزار نفر جمعیت داشت که ۹۵درصد آن شیعه دوازده امامی بودند. اوز ۷ هزار نفر جمعیت داشت ۹۹ درصد آن شافعی مذهب بودند. اوزی ها چون در اقلیت کامل بودند با فراگرفتن علم و دانش در شبه قاره، بحرین و شیراز و کار تجاری در کویت، دبی و بندرلنگه موفقیت زیادی بدست آوردند و سبب حسادت و کینه اکثریت شدند. اوزی ها در لار به مانند یهودیان در آلمان بودند که بواسطه هوش و ذکاوت و دانش و جدیت خود کار از دست ملت آلمان گرفته بودند؛ کار از دست لاری ها گرفته و در دهه ۲۰ تمام تجارت و امور لارستان در قبضه خود داشتند.

بعضی مانند محمدامین ریاحی، برادران زرنگار، فرزندان مصباح دیوان و عبدالرحمن فرامرزی و محمد زرنگار و مریم بهنام و… از برگزیدگان و بزرگان ایران شدند.

در موقع انتخابات ۱۹۴۹ فرماندار لارستان و اغلب روساء ادارات همگی اوزی بودند و اعضاء انجمن شهر و هیئت و شورای انتخابات اوزی بودند و نماینده مجلس مرحوم فرامرزی بود که مدیر و سردبیر کیهان، محبوب ترین و پرتیراژترین روزنامه ایران بود. سرمقاله کیهان که فرامرزی می نوشت مورد توجه تمام سیاستمداران ایران قرار می گرفت که عمل خود را بر آن وفق می دادند.

 رقیب فرامرزی آقای آزادی از طرف نخست وزیر سپهبد حاجی علی رزم آرا نامزد شده بود و از طرف دولت و ارتش حمایت می شد ولی شکست خورد و با شکست خود حوادثی بسیار دلخراش، ناگوار و ناهنجارش پیش آورد که شبیه آن بلکه زشت تر ۵۰ سال بعد دونالد ترامپ چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا با شکست خود فاجعه وحشت آور و نحس ۶ ژانویه ۲۰۲۱ بوجود آورد.

پدرم مرحوم حاجی رئیس ابراهیم یکی از خیرین اوز بود و اولین کسی بود که کامیون های باری به لارستان آورد. این کامیون ها فورد ۱۹۳۴ بودند که در عقب سیم کشی شده بودند و روی تخته صاف کف آن بارها می گذاشتند و مسافرین بر روی آن می نشستند و گرد و خاک خورده به مقصد می رسیدند. در ایران این ماشین ها به اسم ماشین سیمی شهرت پیدا کرده بودند. بواسطه نبودن راه و وسائل تعمیراتی این ۳ ماشین پدرم و یکی بعد از دیگری از کار افتادند. در لار پدرم گاراژی دایر کرده بود که مردی نیکو صفت به اسم عبدل لاری آن را اداره می کرد و جزء خادمین و دوستان فامیل ها شده بود تا سالها بعد از رحلت پدرم برای خواهرم و همسرش محمدعلی حسین نیا خرید مایحتاج منزل انجام می داد.

محمدعلی حسین نیا ابن ملامحمد ابن ملامحمدعلی ابن ملاحسین نسل چهلم سکینه دختر ادیب و هنرپرور حضرت سیدالشهداء حسین ابن علی(ع) بود. ساده و پاک زیست و پاک از این دنیا رفت. با وجودی که خواهرزاده دکتر مصباح زاده و حسن مصباح بود هیچ وقت دنبال مقام و مادیات نبود و به هیچ حزب و دسته ای وابسته نبود.

ملاخضر جد ملاحسین در اوائل قرن نوزدهم از فداغ به اوز کوچ می کند. فرهنگ فارسی دکتر محمد معین جلد ششم تایید می کند که سکنه فداغ کلا از طایفه قریش می باشند. ملاحسین در اوز با دختر فاطمه سدهی، کلانتر سده خنج ازدواج می کند و سرسلسله فامیل حسین نیاها و خضری های اوز می شود. ملاعبداله یزدانی بانی درمانگاه اوز و دبیرستان هوشیار، دائی مادرم و خاله زاده صولت الدوله پدر ناصرخان قشقائی نوه دختری ملاحسین بودند.

مرحوم امین زاده که از حادثه لار جان سالم بدر برده بود، به کار تجارت خود در اوز ادامه داده. محمدعلی آموزگار نیز با طبابت دکتر حسین علی بهبودی یافتند. دکتر حسین علی آخرین فرزند رئیس محمد زرنگار که از دانشکده پزشکی بمبئی هند به سال ۱۹۴۲ فارغ التحصیل شده بودند، تنها دکتر لار بودند. طبیبی بسیار حاذق و خوشرو به قول جامی«مقبلی، مشفقی، نکوکای، خاطری را ندیدی آزاری طلعت او شفای بیماران/ خنده اش راحت جگر خواران» بود.

مرحوم آموزگار ۱۲-۱۰ سال بعد کاندیدای نمایندگی مجلس از بندرلنگه شدند و با کمک اوزی های شیراز و تهران و برادرم حاج عبداله که از سرشناسان و مورد احترام بندرلنگه بودند و رقیب انتخاباتی خود مرحوم مصطفی خجسته را شکست داد. خجسته فردی ادیب و سرشناس بوشهری بودند که در سال ۱۳۲۰ به سزای نبرد با کنسول انگلیس به وسیله سربازان اشغالگر انگلیس بازداشت شد.

خجسته پس از رهایی از زندان روزنامه پیک خجسته در بوشهر انتشار داد که مطالب آن سیاسی، اجتماعی و تاریخی بود. علت شکست وی این بود که مردمان پا به سن گذاشته بندرلنگه، شیعه و سنی از بوشهری ها خاطره خوبی نداشتند.

 


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد