کَندر

عبداله قاضی زاده: در سال های ۱۳۲۰ بویژه قبل از سال ۱۳۲۷ که در اوز بودم با کَندر آب از آب انبار به خانه پدر می آوردم. اول دَله ها(حلب ها) پر نمی کردم اما بعدها پر می کردم. کَندر را حدود یک متر و نیم از چوب می تراشیدند و اگر کمی قوسی بود بهتر بود. گرچه حتما باید قوسی باشد. معمولا از چوب گِز بود یا چوب کُنار. دَله هم از حلب های نفت بود. بعد از این که نفت آن را مصرف می کردند سرش را بطور کامل می بریدند و یا هم قسمتی از سرش را می بریدند.

این حلب ها در شرکت نفت ایران و انگلیس در شهر آبادان و بعدا توسط شرکت ملی نفت ایران ساخته می شد. روی دو بغل دَله (حلب) هم عکس نخل بود. بعضی وقت ها با بچه های محله دسته جمعی می رفتیم آب انبار ملامحمد. هرگاه برکه ملامحمد از آب خالی می شد و یا آب خیلی پایین بود از برکه حاج محمدزمان و یا برکه حاج رئیس ابراهیم در بستانو و بعضا برکه حاج یوسف در شرق اوز آب می آوردیم.

روزی که از آب انبار ملامحمد آب می آوردم کنار خانه میرمحمد امیرقلی کَندرم شکست و دَله ها به زمین افتاد ولی آب ها ریخته نشد. کمی صبر کردم که شاید بچه های آشنا رد شوند که به آنها بگویم بروند یک کَندر برایم بیاورند. کسی نیامد. سه نفر از بانوان که هر کدام دو عدد سَکرو در دست داشتند می رفتند برکه آب بیاورند. من به آنها گفتم کَندرم شکسته، شما آب ها را بردارید. آب ها به آنان دادم  و رفتم.

کَندر دیگر پیدا کردم، برای خانه های بستگان هم آب می آوردم. دَله نفتی بعد از این که از نفت خالی می شد ابتدا در آفتاب می گذاشتند تا کاملا بوی نفت برطرف شود. بعد آن را با آب و خاکستر پاک  می شستند. در کویت هم در قرن گذشته از کَندر استفاده می کردند. از سال ۱۹۵۲ میلادی که بنده در کویت بودم هنوز از کَندر استفاده می شد. دولت کویت در شهر، آب انبارهائی ساخته بود. البته مربع مستطیل با سقف و آب با کشتی از اروندرود می آوردند و از کشتی با تانکر در برکه ها خالی می کردند و به بهای ارزان می فروختند.

گویا در قرن گذشته اهالی گوده و فرامرزان و کمشک که به کویت رفته اند از کَندر استفاده می کرده اند و آنها به کَندری معروف شده اند. کَندری لقب یک نفر و کنادِر جمع آن است. اکنون در کویت کَندری ها همه تحصیل کرده اند و تجارتخانه دارند. و بعضی شان هم پزشک و مهندس، عده ای هم عالم دینی هستند. مثل شیخ فهد اسکندری که ایشان در دنیا به اقصی نقاط دنیا رفته اند و می روند با آنهایی که به تازگی مسلمان شده اند با ایشان مصاحبه می کند. در دو قاره آمریکا بارها رفته است در استرالیا در اروپا همه در شرق میانه و شرق نزدیک و شرق دور به تمام دنیا می رود با آنها ملاقات می کند و می پرسد چه شده که مسلمان شده اید و فیلم می گیرد وی با چند زبان زنده دنیا آشنایی کامل دارد.

در کشورهای عربی و آفریقا و هند و پاکستان هم از کَندر برای جابجایی اشیاء استفاده می کنند. همچنان در کشورهای خاور دور و چین هم از کَندر استفاده می کنند. اما کلمه کَندر حتما یا شاید فارسی باشد در عربی ندیده ام. اما بانوان اوز در ۷۰ یا ۸۰ سال قبل خودشان زحمت می کشیدند و از آب انبار آب می آوردند. چون شوهرانشان در غربت بوده و یا مشغول کار در اوز بودند، امثال زراعت کنندگان و یا آنها که همراه بنا کار ساختمانی می کردند. زنان بیشتر شب دسته جمعی با زنان همسایه می رفتند از برکه آب می آوردند. ۷۰ یا ۸۰ سال قبل دهانه آب انبارها جای آب کشیدن، حصار یا مانع نبود که متاسفانه بارها اشخاص در آب انبار سقوط کرده و جان می باختند. یاد دارم سال های ۱۳۲۰ بود در برکه های مسجد شیخ یک دختر در آن افتاد و فوت کرد در آن زمان مرحوم شیخ اسحاق فرزند مرحوم شیخ حاج احمد در اوز بود و مرحوم شیخ در برکه رفت که آن دختر را بیرون بیاورد که متاسفانه هر چه تلاش کرد پیدا نشد. بعد با قلاب (پِنجِل) دختر را بیرون آوردند. در آن موقع سنگ به اندازه دهن و به ارتفاع نیم متر تراشیده در دهانه برکه با ساروج نصب می کردند. دیگر خطر پرت شدن درون برکه برطرف شد.

در جای بیمارستان فعلی در آن زمان دو برکه وجود داشت که به برکه احمدعالی معروف بود. آن منطقه هم زمین خالی بود و بعضی اوقات گندم و جو می کاشتند. آن زمین ها همه مال مسجد جمعه بود. چون در زمان پیشین که بعضی از همشهریان که در اثر ظلم کلانتران وقت از اوز بیرون می رفته اند زمین هایشان وقف مسجد جمعه می کردند. مهاجرت اوزی ها به انوه بستک، جناح، کمشک و بعضی هم به بنادر و بعضی هم آن طرف خلیج فارس رفته اند. در آن مکان گیاهان مختلف از جمله کُور و خارشتر زیاد می رویید. بعدها مقداری از آن زمین مقابل دبیرستان هوشیار به میدان فوتبال اختصاص دادند. این کار توسط مرحوم محمدامین کمالی که رئیس فرهنگ اوز بود صورت گرفت. در سال ۱۳۲۲یا ۲۳ بود یک خاطره بد و ناراحت کننده ای از برکه احمد عالی دارم که در مقاله بعدی نگاشته خواهد شد.

در اوز برکه و آب انبار از هر جای دیگر بیشتر است. مردم اوز بسیار خیر بوده و هستند. در بیابان های اوز برکه زیاد است. در قله کوه ها که برکه ساختن مشکل بود و هست، خمره سفالی را نصب کرده اند که مردم و کوه گردان و میرشکاران و آنهائی که در زمان گذشته به آنغوزه می رفتند از آب آن خمره ها استفاده می کردند و آب گوارا درون خمره ها بود و بارها از آن آب ها نوشیده ام. سرخمره را با سرسفالی که وسط آن دستگیره دارد و مخصوص خمره می باشد روی خمره می گذاشتند که حشرات یا مارمولک در آن نیافتد. یا هم سنگ پهن روی سرخمره می گذاشتند. البته آن زمان ها که به کوهستان می رفتیم و هیزم و خار و خاشاک می آوردیم، بارها عسل هم پیدا می کردیم. یاد آن زمان ها بخیر.

 

 

 


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد