یادی از شادروان محمد سیفایی، به قلم عبدالجبار خضری

نام نیکو گر بماند زآدمی

                       به کزو ماند سرای زرنگار

 شریف بازرگانی: اوزی ها در جای جای کرۀ خاکی می زیسته اند و هر کدام بنا به استعداد و سلیقه خود به شغلی مشغول بوده اند. عمدۀ مشاغل  اوزی ها در اقصی نقاط جهان، تجارت بوده است.

در زمان‌های مختلف و با توجه به وضعیت سیاسی، اجتماعی در هر دوره ای اوزی ها به جاهای مختلف مهاجرت کرده و سکنی می گزیدند.

کشورهای هندوستان، کویت، قطر، امارات، بحرین و و شهرهای داخل کشور شامل بندرعباس، شیراز، کرمان، یزد،  تهران ومکان هایی بوده‌اند که بازرگانان اوز در آن کشور ها و شهرها به تجارت می پرداختند.

متنی که پیش رو دارید درباره پدر بزرگمان شادروان محمد سیفایی است که پیشۀ تجارت برگزیده  و به همراه برادرشان مرحوم احمد سیفایی تجارتخانه ای در شیراز و لار، اداره می کردند .

 در این متن، خاطرات و  نکاتی از زندگی مرحوم محمد سیفایی درج شده  که توسط آقای عبدالجبار خضری در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ به رشته تحریر در آمده است .

شما را به خواندن این متن دعوت می کنیم .

 زنده یاد مرحوم محمد سیفایی

عبدالجبار خضری: وی مردی آگاه، فروتن، امانتدار، گره‌ گشا، وطن دوست، ترقیخواه و عاشق زادگاه خویش بود. تا آن حد که اگر کسی از زادگاهمان اوز به تجارتخانه‌اش در شیراز مراجعه می‌کرد به جای نام بردن از اوز از کلمه دِه که آن‌روزها متداول بود استفاده می‌کرد، هوشمندانه از زیر عینک ذره بینی‌اش چند بار تکرار می‌کرد با هم دِه-دِه و تا به اون بفهماند که زادگاهمان ده نیست.

او به درستی می‌دانست که ذهنیت مردم آن روزگار ده سرزمینی است دور افتاده با جمعیتی اندک که زندگانی خویش را همچون نیاکان قرن‌ها پیش با کمی کشت‌کاری و تعدادی دام، بی خبر از تحولات اجتماعی در سایر جوامع سپری می‌کنند.

در صورتی که مردان اوز به سبب خشک‍‌‌سالی و قهر طبیعت برای زندگی بهتر از گذشته های دور به کوچ درون مرزی و برون مرزی روی آورده در تهران، شیراز، یزد و کرمان، بحرین، بمبئی هندوستان و همچنین شیخ نشینان کناره خلیج فارس نزدیک به دو قرن به داد و ستد و تجارت اشتغال داشته اند و هنگام پیری و بازنشستگی به زادگاهشان مراجعت و ساعاتی از روز را در مکانی که سوبات گفته می شد به بحث و گفتگو پیرامون مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و پرداخته به نحوی که از نظر سطح فرهنگ و ادب در کشورمان کم نظیر بود.

چون تحصیلات دوران ابتدایی‌ام در شیراز می گذراندم و هفته ای یک‍‌بار به تجارتخانه مرحوم پدرم که با مرحوم عبدالله فریدی در کسب درآمد و هزینه های جاری شریک یکدیگر بودند و هم جوار تجارتخانه ی مرحوم بود می‌رفتم. رفت و آمد های مردانی که با لباس های محلی و عربی به تجارتخانه اش مشاهده می‌کردم شگفت زده می شدم.

در نوجوانی دریافتم آنان هموطنان تجارت پیشه و پیشه وران ساکن قطر، بحرین، کویت، دبی و عربستان سعودی هستند که برای دیدار خویشاوندان و سرکشی به زادگاهشان لارستان، صحرای باغ و استان هرمزگان به شیراز که مناسب‌ترین شهر برای ارتباط بین کشورهای محل کسب و کارشان بود طی یک ساعت پرواز می آمدند و چون تا آن زمان ثروت حاصل از فروش نفت به کسب و کارشان سرازیر نشده بود که هموطنان دلبستگی به زادگاهشان جانشین آن کنند، بنابراین تعدادی از آنان با اجاره و یا خرید خانه ای در شیراز چند ماهی جهت مداوا و استفاده از آب و هوای خوش و انواع خوراکیها و میوه ها و باغ و بستان هایی که در بخش بزرگی از این شهر و اطراف آن وجود داشت معمولا در فصل تابستان به اتفاق خانواده سکونت اختیار می‌کردند.

طی حدود نیم قرن که تجارتخانه مرحوم رونق داشت، تقریبا به مدت سه دهه مناطق نامبرده همچون محل کسب و کارشان از بسیاری خدمات و امکانات رفاهی محروم بودند.

راه ارتباطی سنگلاخی  و پر پیچ و خم با چند گردنه خطرناک، شیراز را به شهرستان لار و از آنجا به سایر آبادی ها، تحت شرایطی به مراتب سخت‌تر متصل می‌کرد.

فقط یک شعبه از بانک ملی در شهرستان دایر بود. از تلفن شهری و همگانی خبری نبود.تنها راه ارتباطی مردم مسافرانی بودند که جابجا می‌شدند.

سبک وسطح زندگی ساکنان آن‌سوی خلیج فارس اختلاف چندانی با مردم شهرستان کوچک ایران نداشت. لذا ارتباط اجتماعی و اقتصادی مردم به همان روش گذشته ادامه داشت. از این رو هنگام ورود به شیراز نقدینگی خود را در اختیار مرحوم قرار داده و به تدریج خود و یا بستگان شان که از زادگاه می آمدند بر حسب سفارش صاحب مال به آنان پرداخت می‌شد.

گاه نقدینگی که برای خرید خانه یا اتومبیل به امانت گذاشته می‌شد به گفته خودشان به چند یک صدهزار تومان می‌رسید که به علت حجم زیاد ناگزیر بودند در صندوقچه کوچکی حمل و نقل کنند.

خانواده مرحوم می‌گفتند شب‌هایی که چنین پولی به خانه می آوردند از ترس این که مبادا دزدانی آنان را تعقیب کرده باشند برای پاسداری از صندوقچه تا صبح بیدار می ماندند. گرچه دو بانک سپه و ملی وجود داشت، ولی امانت گذاران سر رشته این‌کار نداشتند و مرحوم را امانت دارتر از بانک می‌دانستند.

نامه ها و کالاهایی که توسط مسافران با هواپیما برای خاندان شان فرستاده می‌شد به مرحوم سپرده می شد. گاهی چون مسافران با هواپیما می‌خواستند مستقیما از فرودگاه عازم زادگاه شان شوند، مرحوم شخصا به فرودگاه رفته و ساعتها وقتشان صرف ورود مسافران و دریافت امانت از مسافر می‌کردند تا بعدا بتواند با مراجعه صاحبان به آنان تحویل دهد.

در مواردی که به عللی بعضی از آنان نمی‌توانستند برای دریافت امانت به تجارتخانه مراجعه کنند مرحوم، فداکارانه شخصا آن را به درب منزلشان می‌رساندند.

همه می‌دانیم در جهانی به سر می‌بریم که تورم همیشه و با فراز و فرود وجود دارد. مرحوم که تجارب زیادی در این زمینه داشت گرچه می‌توانست با پول های امانتی به خرید و فروش کالا بپردازد، اما وی درآمد حاصل از آن‌را حرام می‌پنداشت. و نیز می‌گفت نمی‌خواهم هنگام مراجعه امانت گذاران لحظه ای در پرداخت تاخیر شود.

از آنجایی که روابط اجتماعی تحت تاثیر تحولات منطقه ای  و جهانی شکل می گیرد. در چند دهه اخیر که پایه های دکل های نفتی یکی پس از دیگری بر شنزارها و سواحل کشورهای نفت خیر همسایگان عرب قرار داده شد. درآمد های روز افزون نفت که تحولات شگفت انگیزی در تمامی  امور آن کشورها ایجاد کرد راه را برای ارتباط با کشورهای پیشرفته غربی به روی آنان و فرزندان تحصیلکرده‌اشان که تابعیت آن کشورها به دست آورده بودند گشود.

اما این مسئله خدمات ارزنده آن بزرگوار در زمانی که بیشترشان با شیوۀ زندگی شهری آشنا نبودند در هرجایی از طرف آنان به گوش می‌رسد.

من بارها در جاهای مختلف به ویژه در امارات متحده عربی به تجار و بازرگانانی برخورده ام که به صورت غیر قابل وصفی به ستایش از وی پرداخته اند، بدون این که اطلاعی از خویشاوندی‌ام داشته باشند.

روح اش شاد

 


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد