اولین پدر اوزی که فرزندانش را پزشک و مدیر کرد

تهیه و تنظیم: دبی-عنایت الله نامور: تصویر سنگ قبری را که مشاهده می کنید در اوز نوروز ۹۸ گرفته ام. در بخش شمالی قبرستان اوز و قریب مسجد کمالی. متن نوشته بر سنگ چنین است: «« کلُّ مَنْ عَلیها فَان آرامگاه ابدی شادروان حاجی رئیس محمد زرنگار فرزند حاجی رئیس جعفر که در هیجدهم شهریور ماه ۱۳۳۲ برابر ۲۹ ذیحجه الحرام ۱۳۷۲ در سن ۸۲ سالگی به رحمت ایزدی پیوسته است.  درود بر تو ای پدر مهربان که با تحمل ۲۵ سال رنج سفر؛ در تعلیم و تربیت فرزندان خود و ترویج تحصیلات عالیه؛ راه نوین فرهنگ را نشان دادی».

همانطور که ملاحظه می کنید در متن سنگ نوشته تحت عنوان«پدری مهربان که به فرزندان خود راه نوین فرهنگ را نشان داد»  بازرترین صفت متوفی قید شده است.                                         

 رئیس محمد زرنگار که بود؟ و چه کاری کرد؟ که از او به عنوان مروج تحصیلات عالیه بین اوزی ها نام برده شده است و فرزندانش لازم دیده اند تا چنین عبارتی بر سنگ قبر پدرشان بنویسند.          

پدر بزرگش به نام «آجی عبدالله -آجودول» در اوز همانند غالب مردم آن زمان اوز کشاورز بود و املاکی در بستنه و تاگزو و منطقه کنر سوز داشت. در زمان کلانتری خواجه رضا مشکلی بین کلانتر و چند نفر از  طایفه آجودول که اکنون به نام های زرنگار، احمدیان، محمودیان و… شناخته می شوند؛ رخ داد که نهایتاً منجر به این شد تا چندین نفر از طایفه مذبور شغل کشاورزی را رها کرد و به دنبال کسب روزی به بندر لنگه بروند. اولین کسی از آنها که به بندرلنگه رفت عبدالله پسر ارشد آجودول بود و او به تدریج برادرانش به نامهای جعفر، محمدعلی و محمدرفیع را به بندرلنگه برد و همگی در آنجا به کارتجارت روی آوردند. از جمله آنها محمدعلی آجودول زرگری فراگرفت و مغازه طلا فروشی داشت.

 رئیس محمد فرزند جعفر آجودول است که با توجه به سنگ نوشته فوق در سال ۱۲۵۰ شمسی برابر با ۱۲۸۸ قمری (۱۸۷۱ میلادی) در اوز متولد شده است. با این حساب در عهد ناصرالدین شاه قاجار به دنیا آمده است. کودکی او در اوز سپری شده و مانند بسیاری به مکتب خانه رفته و قران آموخت. آن زمان در مکتب خانه زبان فارسی هم تدریس می شد تا آن حد که کسی بتواند بخواند و بنویسد. او هم همین مقدار آموخت و سپس راهی بندر لنگه شد تا در کنار پدر کسب و کار و تجارت را بیاموزد .     

بندر لنگه آن زمان بندر پر رونق و آبادی بود و به عنوان پایگاه و دروازه کمپانی هند شرقی انگلیس عمل می کرد. از بمبئی مرتب کالا به بندر لنگه می رسید. بازرگانان از هر گروهی و شهری از جنوب در اینجا گرد آمده بودند و به فعالیت تجاری مشغول بودند و با کل منطقه خلیج فارس به مبالات تجاری می پرداختند. از همین لحاظ مردم در کل گستره تاریخی لارستان برای بهره گیری از این فرصت رو به بندر لنگه می نهادند.

از اوز گروه بزرگی در بندر لنگه مشغول تجارت بودند و یا به کسب و کار می پرداختند و یا در تجارتخانه ها به کارگری مشغول بودند. از جمله اینها همین چند نفری بود که از طایفه (اجودول) به لنگه رفته بودند. آنها پس از مدتی به تدریج به عنوان تجار شناخته شده در لنگه معروف شدند. یکی از آنها رئیس محمد رفیع بود که پدر بزرگ آقای عبدالرحمن احمدیان است و دیگری رئیس ابراهیم محمودیان که فرزندانش مقیم بندرلنگه شدند و حتی به مقام فرمانداری رسیدند. شرح فعالیت های آنان مجال دیگر می طلبد. رئیس محمد هم همراه پدرش به بندرلنگه رفت و به تدریج با هوش و ذکاوتی که داشت به کار تجارت مشغول شد. اوایل در تجارت قماش و پارچه بود ولی بعداً با یکی از بزرگان در شارجه شریک شد و از مسقط تفنگ و فشنگ به بندر لنگه وارد می کرد و می فروخت. این کار آن زمان هرچند بدون اطلاع انگلیسی ها بود و تقریباً مخفی انجام می شد؛ ولی مرسوم بود و خیلی ها در کنار تجارت  قماش و چای و شکر؛ تفنگ های فلیس و مارتین هم می فروختند. تجارت بندر لنگه وابسته به بمبئی بود و تقریبا بیشتر بازرگانان بندر لنگه دفتری هم در بمبئی داشتند که در واقع دفتر خرید بود. به این ترتیب بود که پای اوزی ها به تدریج به بمبئی کشیده شد و عده ای از اوزیها بمبئی نشین شدند. بمبئی آن زمان شهر بسیار بزرگی بود و مقر استعمار انگلیس در هندوستان و کلا در آسیا محسوب می شد. دارای راه آهن، مدرسه، میدان اسب دوانی، چراغ گازی، میدان های وسیع، باغ های برزگ، موزه و دانشگاه بود. شهری بود مدرن که استعمار انگلیس هر آنچه را لازم دیده بود در آنجا درست کرده بود و بنابراین شهر بمبئی آن زمان چیزی کمتر از شهر های اروپایی نبود.

کار تجارت اسلحه رئیس محمد  براه بود و احیانا تفنگ ها را به اوز هم می آورد و به خوانین و بزرگان قشقایی که به  منظور خرید به اوز می آمدند می فروخت. ولی با اوج گرفتن جریان تنگستانی ها و رئیس علی دلواری و قیام جنوب در سال ۱۲۹۳ شمسی (۱۹۱۵ میلادی) دشوار شد. به هر روی در بین طایفه(آجو دول) این طور  گفته می شود که رئیس محمد زرنگار اوزی چندین بار به دلیران تنگستانی اسلحه رسانده بود. خلاصه این که رئیس محمد زرنگار ناچار از بندرلنگه به هندوستان رفت تا در بمبئی به کار بپردازد.

در بمبئی رئیس محمد در «ستارم بلدینگ» قهوه خانه کوچکی دایر کرد و مشغول به کار شد. ستارم بلدینگ ساختمان چند طبقه در منطقه «قلابه» شهر بود که مسکن بسیاری از خودمونی ها و از جمله اوزی ها  در هند شده بود. رئیس محمد در این قهوه خانه علاوه بر فروش چای و «کرک» ولیمو ناد غذا هم سرو می کرد. او تا آن زمان که نهایتاً بعد از قریب بیست و اندی سال به اوز برگشت همان قهوه خانه را داشت و در آن مشغول بود .

رسم بیشتر اوزی های آن زمان این بود که خانه و خانواده در اوز بود و مردان در مسافرت و ندرتاً مردان خانواده ها را با خود به محل کارشان در بندرلنگه و بندرعباس و یا بمبئی می بردند. رئیس محمد هم مانند بقیه پس از ازدواج با خیر النساء دختر حاج احمد ملاحسین؛ خانواده اش در اوز بود و او در بمبئی کار می کرد. ثمره این ازدواج چهار فرزند بود که همگی پسر بودند. اولین پسر عبدالله نام داشت و سپس شریف؛ کاظم و حسینعلی با اختلاف دو سه سال از هم دیگر متولد شده اند. تولد این چهار نفر بین سالهای ۱۲۹۰ تا ۱۳۰۰ شمسی بوده است. رئیس محمد فرزند ارشد ش را به مجرد این که به ده سالگی رسید همراه خود به بمبئی برده بود و عبدالله فرزند اولش در عین حال که در بمبئی درس می خواند در قهوه خانه پدرش هم کار می کرد. آن زمان که این پسرها کودک بودند در اوز مدرسه نبود و به جز همان مکتب های قدیمی که خود رئیس محمد در آن خواندن و نوشتن آموخته بود مدرسه به سبک جدید هنوز دایر نشده بود.                                          

بنابراین رئیس محمد زرنگار – هنگام صدور شناسنامه در بمبئی به خاطر شغل زرگری عمویش محمدعلی  نام خانوادگی «زرنگار» را اختیار کرده بود –  تصمیم گرفت تا فرزندانش را برای کسب علم و تحصیل همراه خود به بمبئی ببرد. این بود که در عرض چند سال هر چهار پسر را به شهر بمبئی برد.      

  وی علاوه بر این که به تحصیل فرزندان خود همت گماشت؛ محمد فرزند رئیس عبدالرحیم (احمدیان) که بنی عم او بود و همچنین محمد شریف رئیس عبدالله زرنگار را در بمبئی و تحت نظارت خویش قرار داده و این دو هم به تحصیل مشغول شدند رئیس محمد همه آنها در بهترین مدارس آن روز هند که زبان انگلیسی هم در سطح عالی تدریس می شد ثبت نام کرد. از بین این نوجوانان فرزند اول رئیس محمد؛ عبدالله زرنگار که احتمالا متولد ۱۲۹۰ شمسی است در اوز همان درسهای مکتبی قدیمی را خوانده وسپس همراه پدر  به هند رفت  و آنجا  چند سال در مغازه پدرش کارکرد. نهایتاً به اوز بازگشت و سپس در لار به عنوان مدیر اولین شعبه  بانک ملی مشغول به کار شد. پس از آن در بانک ملی خمین و آبادان خدمت کرد و نهایتاً به عنوان بازرس کل در بانک ملی تهران تا هنگام بازنشستگی کار می کرد. او در سال ۱۳۶۵ درگذشت.                                                 

 فرزندان دیگرش شریف؛ کاظم  و حسینعلی «بعدا به نام علی» و نیز رئیس محمد (احمدیان) – که به احترام رئیس محمد نام خانوادگی «زرنگار» اختیار کرده بود – در بمبئی ماندند و پس از خاتمه دبیرستان و کسب دیپلم وارد دانشگاه های آنجا شدند و در مدتی کوتاهی موفق به کسب لیسانس و فوق لیسانس گشتند .

محمد  زرنگار در سال ۱۹۲۷ وارد مدرسه ایرانیان شهر بمبئی می شود و در عرض ۲ سال و نیم کلاس های دوم تا پنجم ابتدایی را به پایان می برد. در سال ۱۹۳۰ وارد مدرسه انگلیسی زبان می شوند. در سال ۱۹۳۴ از آن مدرسه فارغ التحصیل و در امتحانات ورودی دانشگاهی شرکت می نمایند. و از بین ۱۸۰۰۰ نفر داوطلب ایالت بمبئی، در سال ۱۹۳۸ با رتبه عالی  لیسانس میکروب شناسی و شیمی آلی را می گرفت. همچنین فوق لیسانس در رشته شیمی را از دانشکده «انستیتوی سلطنتی علوم» دریافت کرد. او در سال ۱۳۱۹ شمسی برای خدمت سربازی به اوز مراجعت کرده و از آنجا به تهران می رود.

کاظم زرنگار متولد ۱۲۹۹شمسی  اولین فرزند رئیس محمد است که لیسانس می گیرد. او در رشته حقوق مدرک لیسانس و در ادبیات انگلیسی مدرک فوق لیسانس گرفته و در سال ۱۳۲۱ به ایران مراجعت می کند. کاظم زرنگار سالها سردبیر روزنامه کیهان  انگلیسی بود. او در سال ۱۳۸۵ درگذشت.    

در سال ۱۳۲۴ نیز شریف زرنگار فرزند رئیس محمد اولین اوزی است که با داشتن مدرک دکترای پزشکی از هندوستان به ایران بر می گردد او که متولد ۱۲۹۴ شمسی است با در دست داشتن مدرک دکتری ابتدا خدمت سربازی کرده و ابتدا در بندرعباس و پس از آن  در  شیراز مطب داشت در ادامه در آبادان در بیمارستان شرکت نفت کار کرد  و نهایتاً در تهران در بیمارستان مهر و نیز در مطبش مشغول به کار شد. وی که متخصص ریه و مجاری تنفسی بود  در سال ۱۳۷۶ درگذشت و آخرین فرزند رئیس محمد به نام علی زرنگار ابتدا جزء اولین سری شاگردان مدرسه دولتی اوز  سه کلاس درس خواند و سپس همانند سایر برادران به بمبئی رفت. او هم با اخذ مدرک دکتری در سال ۱۳۲۷ به ایران برگشت. در لار خدمت سربازی را شروع کرد و در جهرم به اتمام رساند و بعد از خدمت در شیراز مطب داشت و نهایتاً در آبادان در بیمارستان شرکت نفت آبادان مدیریت بیمارستان را به عهده داشت و با انتقال به تهران در آنجا بازنشسته شد. او در سال ۱۳۷۱ از دنیا رفت.                      

آخرین نفری که تحت سرپرستی او در بمبئی درس می خواند رئیس محمد شریف رئیس عبدالله زرنگار بود که بعد از بمبئی به آلمان رفت و از آنجا مدرک پزشکی گرفت.

خود رئیس محمد که بیست و پنج سال در بمبئی زیسته بود و از اولین کسانی بود که خانواده اش را هم در هشت سال آخر همراه خود داشت؛ نهایتا هنگامی که به اوز برگشت در املاک قدیمی به زمین داری مشغول شد و اولین تلمبه آب کشاورزی را در چاه قدیمی نصب کرد و محصولی صیفی جات به شهر اوز عرضه می کرد. همین آوردن تلمبه به شهر و کشاورزی نوین باعث شده بود که چاه آب و حوض آن که در کناره شهر قرار داشت تفرجگاه مردم شود و آنجا به نام «لرد تلمبه» معروف شد.

رئیس محمد زرنگار در سال ۱۳۳۲ شمسی در اوز سکته کرد و بعد از یک روز درگذشت. رئیس محمد زرنگار که عمده عمرش قهوه خانه داشت مرد زحمت کشی بود و زندگانی اش را وقف فرزندانش کرد تا درس بخوانند و تحصیلات عالیه داشته باشند. فرزندانی که یا دکتری کردند و یا مدیران موسسات بزرگی شدند.

البته ناگفته نماند این جوانانی که تحصیلات عالیه در آن زمان خوانده بودند دکتر و حقوق دان شده بودند و انگلیسی کامل می دانستند؛ برای خود  چشم انداز بلند و بالایی داشتند و بنابراین در منطقه نمانده و از اوز کوچ کردند. این اولین اوزی هایی که تحصیلات عالیه کرده و مدرک دانشگاهی گرفته بودند  در شهر های بزرگ کار کردند و چندان رغبتی به اوز نشان نداند. نتایج آن تحصیلات عالیه هرچند در سطوح  بزرگترکشوری به طور کلی بارز است ولی نصیب چندانی برای اوز نداشت.

و متاسفانه این موضوعی شد تا پس از این اولین گروه فارغ التحصیلان دانشگاهی؛ دیگر پدران اوزی  چندان تاسی به این روش نکردند و مدتی قریب ۱۵ سال بین این گروه و آنهایی که بعدها به تحصیلات عالیه رو کردند فترت افتاد. تا آن زمان که دیگران با ورود به دانشگاهی داخل کشور موفق به اخذ مدارک دانشگاهی شدند و این از اواخر دهه سی و اوایل دهه جهل شمسی بوده است.                       

 


1 دیدگاه

  1. Thank you for the article. The article was very informative. If you have more information about my family I would very much appreciate receiving them. Wishing you and the staff well-being. Kind regads,
    Kian Zarnegar

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد