مهاجرت اوزی ها قبل از انقلاب مشروطیت

جابجایی گروهی از مردم از مکانی به مکان دیگر برای کار یا زندگی را مهاجرت  می گوییم. البته مردم به دلائل مختلف از موطن یا زادگاه و یا اقامتگاه خودشان مهاجرت می کنند. فقر، بیماری، مسائل سیاسی، کمبود غذا، بلایای طبیعی، ترس جانی و مالی(عدم امنیت) می تواند از عوامل اصلی مهاجرت باشد. اما مهاجرت اوزی ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد: ۱- مهاجرت داخلی ۲- مهاجرت خارجی.

گفت و گوی ما بیشتر درباره مهاجرت یا کوچ داخلی مردم اوز است. یعنی ترک اوز به دلائل مختلف و رفتن به سایر نقاط کشور. این ها بخشی از سخنان احمد خضری مدیر مسئول پسین اوز است که درباره مهاجرت اوزی ها در ابتدای صحبت با ما در میان گذاشت.

*ضمن سپاس از شرکت مجدد شما در گفت و گو لطفا بفرمایید مهاجرت اوزی ها ابتدا چگونه شروع شد؟

-اگر می گوئید مهاجرت منظور شما چه نوع مهاجرت است؟

آیا مهاجرتی که باعث ترک دیار شده و یا مهاجرت موقت دو  ماهه و یک ماهه و غیره. 

*منظور ما مهاجرت دائم و طولانی است؟

-این موضوع بر می گردد به حدود سال ۱۲۵۷ هجری قمری یعنی تقریباً ۱۸۵ سال پیش و در زمان حکومت نصیرخان در لار و کلانتری امیر محمد رضی ابن عبدالواحد در اوز که عده ای بسیاری حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر از اوز متواری شدند. و به اصطلاح کوچ کرده یا مهاجرت نمودند و این اولین گروه مهاجرین بودند.

*لطفا جریان این موضوع را بیشتر توضیح دهید؟

-کلانتری محمد رضی در تاریخ سیاسی و اجتماعی اوز دارای نکات قابل توجه است که تشریح آنها در این گفت و گو نمی گنجد. اما وی مردی دانا و با لیاقت بود که سعی کرد اوز را با حفظ امنیت به سوی ترقی سوق دهد. وی ابتدا قلعه ای بزرگ و زیبا برای اوز ساخت و با نظارت کامل سعی در آوردن ارزاق عمومی کرد و مردم در آرامش بودند. اما به یکباره با وی بنای مخالفت گذاشته شد.

*اگر وی حاکمی دانا بود چرا با وی مخالفت شد؟

-تحمیلات ظالمانه نوکران بر مردم و عدم نظارت وی در هنگام مسافرت و ماموریت و بعضا خودخواهی وی و تحریک طوایف مخالف باعث شد تا عرصه بر رعایا تنگ شود. بنای مخالفت در هر کوی و برزن شنیده شد. امیر محمد رضی که از مسافرت بازگشت عجله کرد و در پی انتقام برآمده و اظهار داشت من برای مردم زحمت کشیدم و آنان قدر مرا ندانسته. بنابراین با مشورت با حاکمان لارستان اقدام به دستگیری و تنبیه زنان و مردان ناراضی کرد.

بنابراین عده ای از اهالی برای اولین بار شبانه از اوز فرار کردند. آنان امنیت جانی خویش را در خطر دیده و دست به مهاجرت و کوچ زدند و اولین مهاجرت اوزی ها در سال ۱۲۵۷ قمری شکل گرفت.

*این عده به کجا مهاجرت کردند؟

-آنان شبانه با الاغ راهی بیدشهر شده و از آنجا عازم جویم و بنارویه گردیدند. اما چون این مناطق زیر سلطه خان لارستان بود امیر محمد رضی نیز در آنجا نفوذ داشت راهی خفر و جهرم شدند.

*آیا آنان در خفر یا جهرم ماندگار شدند؟

-خیر به دلائل مختلف از جمله آداب، سنن، رسوم؛ مذهب نتوانستند در آن شهرها ماندگار شوند. پس از حدود یک سال اقامت به منطقه کارزین و فیروزآباد رفتند در آنجا نیز مشکلات مشابه وجود داشت.

*سرنوشت این افراد به کجا انجامید؟

-این مهاجران و کوچ کنندگان بطور مرتب با اوز و اقوام و بستگان در ارتباط بودند و تصمیم گرفتند که از فیروزآباد به شیراز بروند در این هنگام موضوع به اطلاع مولانا حاج شیخ احمد بزرگ رسید و او بسیار نگران شد و عفو و بخشش آنان را از میر رضی درخواست کرد که بلافاصله مورد قبول و رضایت کلانتر قرار گرفت و این مهاجران بالاخره پس از حدود ۱۸ ماه دوری از وطن به اوز بازگشته و مورد احترام قرار گرفتند.

*آیا می توان به آنان مهاجر گفت؟

-به دلیل این که بیشتر از ۶ ماه بطور مستمر از موطن اصلی خویش دور بوده و در بلادی غیر از اوز ساکن و شاغل بودند می توان آنان را جزء اولین مهاجران پایدار اوز دانست. 

*آیا از سرنوشت امیر محمد رضی اطلاع دارید؟

-امیر محمد رضی ابن عبدالواحد فقط همان یک اشتباه را در مدت زمان حکومت خویش در اوز داشت او مردی شجاع بود. بطوری که در لشکرکشی شاهزاده حسنقلی میرزا فرمانفرمای فارس برای دفع غائله آقاخان محلاتی در کرمان با ۷۰۰تفنگ چی اوزی شرکت و خوب درخشید. حسینقلی میرزا فرمانفرمای فارس امیر محمد رضی را ملقب به امیر الامرائی مفتخر و وی را به خلعت مزین نمود. از آن به بعد کلا نسبت به حضرت مولانا حاج شیخ احمد ارادت ورزید و در برطرف کردن مشکلات مردم و رفاه عموم گام برداشت.

ساخت مسجد، برکه، پل و جاده های خاکی مالرو از اقدامات او بود. دو بار به مکه مکرمه شرفیاب شد که در بار دوم به علت مریضی ناشناخته در مکه معظمه جان به جان آفرین تسیلم و در همان جا مدفون شد. برادرش امیر محمد هاشم به سمت کلانتری اوز منصوب گردید. این واقعه در اواخر سال ۱۲۵۷ قمری رخ داد.

*آیا مهاجرت اوزی ها در اینجا به اتمام رسید؟

– خیر. موج دوم مهاجرت و فرار مردم از اوز بر می گردد به دوره زمامداری میرهاشم، که وی نیز ابتدا مردی مصلح، مومن و متواضع بود ولی به یک باره به دلائل مختلف به قول معروف از جا در رفت. علاوه بر اوز حکومت جویم، بنارویه، بیدشهر و سایر بلوکات اطراف به عهده او سپرده شد. میرهاشم به زودی نایب حکومت لارستان شد و عده سوارکاران همراه او در مجامع و امکان عمومی بیش از یکصد سوار فدائی بود. وی چهار زن عقدی در حرمسرا داشت و صاحب ثروت فراوان شد. در جنوب او را همه کاره می دانستند. این موضوع برای میرهاشم اوزی گران تمام شد به قول نگارنده تاریخ دلگشای اوز، فواره چون بلند شود سرنگون گردد. وی بساط ظلم و ستم را در حق رعایا اعمال کرد. عده زیادی از اهالی اوز چاره ای جز مهاجرت نیافتند. بنابراین موج دوم مهاجرت در این زمان شروع شد و آنان با تجربه ای که گروه اول بدست آورده بودند دیگر به سمت جهرم، شیراز، فیروزآباد نرفته و راهی گرمسیر و بویژه جهانگیریه یعنی مناطق بستک، جناح، انوه، کمشک و غیره شدند: این واقعه در سال ۱۲۶۰ بوقوع پیوست.

*سرنوشت این افراد به کجا انجامید؟

-پس از مرگ میرهاشم که خود داستان مفصلی دارد. امیر عبدالهادی ابن میرشفیع که از خاندان میرها بودند کلانتری اوز را به عهده گرفت. اولین اقدام وی تصمیم به برگرداندن رعایای فراری به اوز بود. او به نزد حضرت والا فرمانفرمای فارس رفت و حکمی گرفت که باید رعایای فراری اوز از جهانگیریه به اوز باز گردند.

*خوب با این حکم مهاجران به اوز برگردانده شدند؟

-این جریان، داستان جالبی دارد. مهاجران اوز که حدود ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفر بودند در محال جهانگیریه پخش شدند و هر کدام بنابه شغل و پیشه خویش مشغول فعالیت گشتند. چون آیئن، مذهب و رسوم زندگی آنان مشابه اوز بود. بنابراین بجز آب و هوای گرم دیگر هیچ مشکلی نداشتند. میرعبدالهادی مرتب از مصطفی خان حاکم جهانگیریه درخواست می کرد تا رعایای اوز عودت دهد. اما مصطفی خان زیاد به این درخواست میرعبدالهادی و فرمانفرمای فارس اهمیت نداد. البته بعضی از رعایا با تضمین به اوز بازگشتند که عده آنان را حدود ۴۰ نفر ذکر کردند ولی بقیه حاضر به بازگشت نشدند.

*بقیه مهاجران چه کردند؟

-عمدتا با رضایت خاطر خویش در بستک و جناح ماندند و برای همیشه ترک دیار خویش کردند. گروهی به بندرلنگه، مغویه، چارک، قشم و کیش رفتند و در آنجا برای همیشه ماندگار شدند. امیر عبدالهادی نیز دچار کشمکش داخلی شد و طایفه خواج بر علیه او شوریدند. بعد از آن طایفه میرشکارها نیز مخالف او شدند و امیرعبدالهادی جز دستگیری و شکنجه و زندانی کاری دیگر نمی کرد. خواجه محمدرفیع که به کوره رفته بود بطور مرتب بر علیه او به اوز می تاخت تا این که قلعه پرویزه را از چنگ میرعبدالهادی بدر آورد. در اواخر سال ۱۲۸۰ قمری خواجه محمدرفیع به کلانتری اوز رسید و میرعبدالهادی نیز به بیرم تبعید شد و کلا موضوع مهاجران گروه دوم به فراموشی سپرده شد. خواجه محمدرفیع بعد از ۶ سال حکمرانی در محرم الحرام ۱۲۸۷ دارفانی را وداع گفت. در زمان کلانتری وی قحطی بر همه مستولی و مردم به ستوه آمده بودند. پسر خواجه محمدرفیع به نام محمدشفیع زمام امور را بدست گرفت اما پس از ۴ ماه زمامداری به دلیل ناامنی منطقه و قحطی استعفا داد و خواجه عبدالنور به سمت کلانتر اوز منصوب گردید. وی بسیار شجاع بود و بعد از ۸ ماه حکومت داری با اصابت گلوله سارقین بدرود حیات گفت. در این زمان میرعبدالهادی که در بیرم اقامت داشت مجددا به سمت کلانتری اوز منصوب شد.

*بنابراین مهاجرت اوزی در اینجا به پایان رسید؟

– خیر. بطورکلی می توان گفت که موج سوم مهاجرت اوزی ها در زمان کشمکش خواج با میرعبدالهادی و در زمان حکومت خواجه محمدرفیع، خواجه محمدشفیع و خواجه عبدالنور صورت گرفت. قحطی و ناامنی از یک طرف، ظلم و ستیز حکام به دلیل جنگ و قدرت از طرف دیگر باعث گردید تا مردم فرار را بر قرار ترجیح دهند. البته این عده نیز راهی گرمسیر و همان مناطق جهانگیریه (بستک، جناح و غیره) شدند. مصطفی خان بستکی از مهاجران اوزی به خوبی استقبال می کرد و این مردان وحشت زده و بی پناه نیز در کارهای بنائی، آهنگری، کشاورزی، دامداری، نخلداری، بافندگی و غیره ماهر بودند و این موضوع رونق اقتصادی مناطق جهانگیریه را باعث می گردید. البته تعداد افراد موج سوم مهاجرت اوزی ها حدود ۱۰۰ نفر ذکر شده است.

*سه موج مهاجران در مناطق جنوب چه کردند؟

-آنان شغل های متفاوتی را اختیار نموده و بعضی از آنان که دارای سواد بوده خود را به کرمان، یزد، بم، نرماشیر، سیرجان و غیره رسانده و به شغل تجارت پرداختند که بسیار هم موفق شدند.

بدین سان مهاجرت پایدار و بزرگ اوزی ها به جنوب پایان یافت. گرچه در طی سال های بعد بویژه در زمان حکومت داری خواجه محمد صالح بن خواجه عبدالرضا و امیر محمد کاظم بن میرعبدالهادی و خواجه زین العابدین نیز کما بیش گروهی از مردم به دلائل مختلف از جمله آگاهی از دنیای بیرون و امکان رشد و توسعه در محل جدید، زندگی بهتر، کسب درآمد بیشتر و ناراضی بودن از اوضاع محل زادگاه خویش را به قصد کرمان و یزد ترک کردند. آنان به اتفاق مهاجران قبلی توانستند بهترین نیرو  و سرمایه در مکان های جدید باشند که ازشاخص ترین آنان می توان از میرعبدالرحمن مصباح دیوان یاد کرد و موج چهارم مهاجرت نامید.

*از شرکت شما در این گفتگو سپاسگزاریم.

– از حوصله و پرسش های خوب شما تشکر می کنم.

گزارشگران: حمیرا نامدار و مریم سمیعی


2 دیدگاه

  1. عالی بود. از این مطالب بیشتر بگذارید

  2. مسعود از شيراز 1

    گزارش خوبى بود ، پیشنهاد مى شه این گزارش ها را یکجا تدوین وماندگار کنید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد