همکلام با بانوئی که زندگی نیم قرن پیش اوز را می گوید

بزرگ تر ها حسی از اصالت خانوادگی، دیدگاهی از گذشته و مفهومی از ادامه ی زندگی را به ما
می بخشند. به گذشته‌های دور و نزدیک می رویم و وقتی پای صحبتهای شیرین شان از زمانهای گذشته می نشینیم براستی سراپا گوش می شویم و به همراه تعریف های زیبا از خاطراتشان در کوچه های خیال از اوضاع قدیم اوز همه حواسمان را مشغول می کند. تفاوت بین انسان های دیروز و انسان های امروز است.
همکلام می شویم با قدریه خضری یکی از کهن بانوئی که آگاه در مسائل و روابط اجتماعی نیم قرن پیش اوز است، تا در خصوص زندگی رنگارنگ و متنوعشان از گذشته ها صحبت کنیم:

او سال اول و دوم ابتدایی خود را در خانه قدیمی حاج محمدرحیم که در لرد میری واقع و دارای سه طبقه و ۶ کلاس بود، درس خوانده است. این مدرسه فقط شامل دختران بود. می گوید: خانواده غلام حسین تیمناک هم مدرسه دختران و هم مدرسه پسران را مدیریت می کردند. غلام حسین تیمناک مدیر و برادران او ابراهیم و حسن و حسین هم معلم مدرسه پسران و زن هایشان نیز مدیر (که به خانم قدرت معروف بود) و معلم مدرسه دختران بودند. سال سوم و چهارم ابتدایی خود را نیز در منزل محمد فریدی گذراند چون خانه قدیمی بود و تخریب
می شد پس بعد از آن به مدرسه پروین رفتند که در آن زمان به مدرسه چَرِه هم معروف بود. به این دلیل چره می گفتند که قبلا گراشی ها در آن محل کوزه گری می کردند. دو سال پنجم و ششم خود را نیز در این مدرسه گذارند. معلم هایشان پروین ریاحی، طلعت بالانچی، رفعت بالانچی و بقیه هم از فسا، جهرم و شیراز، فراش مدرسه نیز مرحوم محمدشریف زاور بود. نیایش و دعا صبحگاهی هر روزه انجام می شد و قبل از رفتن به کلاس مدیر مدرسه ناخن و موهای دانش آموزان را نگاه می کرد. بعضی از دانش آموزان برای خشک نشدن پوست دستهایشان از وازلین و بعضی هم آبلیمو و گلسیرین را با هم مخلوط می کردند و به دست هایشان
می مالیدند. موقع زمستان نیز برای گرم نگه داشتن کلاس ها منقل های آهنی که مرحوم علی کریم پور معروف به مسگر آن را درست می کرد در گوشه ای از کلاس ها می گذاشتند تا فضا را گرم نگه دارد. به یاد دارد تا سال سوم ابتدایی یعنی حدوداً سال ۱۳۳۴ در اوز برق نبود و مردم از چراغ های توری برای روشنایی استفاده می کردند.
از دیگر برنامه های مدرسه شرکت دانش آموزان در کلاس پیش آهنگی بود که لباس های مخصوص داشتند و در مراسم گوناگون که در طول سال انجام می شد شرکت می کردند. در آن زمان نیز فرم های مخصوص مدرسه داشتند که مرحوم عزیز فقیهی نژاد لباس ها را دوخت می کرد. که به آن پالتو می گفتند.


**صحبت های قدریه خضری ما را بر آن داشت که در مورد چگونگی ایجاد مدارس و اولین مدیر و معلمان و … بیشتر تحقیق کنیم و به این موضوع رسیدیم که: مکتب‌خانه‌های قدیم، پایه‌های مدارس امروزی هستند. اگرچه بین مکتب و مدرسه فاصله زیادی است و این فاصله ماهیت این دو را به کلی از هم تفکیک می کند، اما ریشه‌های «مدرسه»های امروزی به نحوی در مکتب‌خانه‌های از یاد رفته دیروز است و شناخت این ریشه‌ها، شناخت شاخه بزرگی از فرهنگ گذشته ماست. در آن مکتبخانه ها بچه ها در همان سالهای اول قرآن، کتاب های گلستان و دیوان حافظ، فن و ریاضیات را در حد لازم می آموختند، در آن زمان آنچه می‌نوشتند با قلم نی و مرکب سیاه بود. اولین دبستان رسمی و دولتی چهارکلاسه درسال ۱۳۰۷ هجری شمسی به نام دبستان دولتی شماره ۲۹ اوز در منزل یکی از افراد محلی به نام مرحوم خواجه رضا افتتاح شد. در این سال فقط دو کلاس اول و دوم دایرگردید و۲۸ نفر دانش‌آموز به تحصیل پرداختند. سال بعد کلاس سوم افتتاح و محل دبستان به منزل فردی به نام حاج محمد رحیم منتقل شد و تعداد دانش‌آموزان به ۷۰ الی ۷۵ نفر رسید و چند نفر از باسوادان محلی که به علم و پیشرفت فرهنگ علاقمند بودند به عنوان معلم افتخاری تدریس می‌کردند. از جمله این آقایان می‌توان از مرحوم عبدالله امیدوار، مرحوم حاج محمدرفیع خضری، مرحوم عبدالرحمان دانش و مرحوم دکتر محمدرفیع صدیقی نام برد. ۲ سال بعد مرحوم عبدالرشید فانی به عنوان آموزگار رسماً به استخدام آموزش و پرورش درآمد و از سوی اداره کل فرهنگ فارس نیز آقای حکیم رابط اهل شیراز نیز به عنوان معلم و محمدحسین دبستانی به عنوان مدیر مشغول انجام وظیفه شدند. از ویژگیهای نظام آموزشی آن زمان از جمله دبستان اوز، متحدالشکل بودن لباس دانش‌آموزان می‌باشد که از بلوز و شلوار و کمربند و مچ پیچ به رنگ لباس سربازان وظیفه تشکیل شده بود و کلاه آنان نیز دارای نشان نقره ای بود.


درنظام آموزشی علاوه برتعلیم دروس، مسائل بهداشتی و نظامی نیز تدریس می‌شد. مسائل بهداشتی عبارت از کنترل موی سر، لباس، دست، ناخن و دندان بود و اگر دانش‌آموزی رعایت نمی‌کرد مقابل بقیه تنبیه بدنی می‌شد. به روش نظامی عصر شاگردان به خارج شهر برده می‌شدند ویک نوع ورزش و تمرین با تفنگ چوبی و سنگربندی می‌کردند و هر روز شاگردان در صف های منظم برای اداء نماز به مسجد می‌رفته و به امامت یکی از شاگردان نماز جماعت برپا می‌داشتند. در اوقات خارج از مدرسه شاگردانی موظف بودند که خطاهای سایر شاگردان متخلف را مانند سنگ اندازی، پای برهنه بودن، پوشیدن لباس زننده، حرفهای خارج از نزاکت گزارش نمایند و شاگرد خطاکار پس از اثبات جرم در حضور همه تنبیه بدنی می‌شد. شاگردان موظف بودند روز شنبه که به مدرسه می‌آیند رضایت کتبی اولیاء را همراه داشته باشند در غیر این صورت تنبیه می‌شدند. جالب اینکه امتحان نهایی پایان سال بچه ها اکثراً به صورت شفاهی و با حضور رئیس فرهنگ شیراز و معتمدین اهل محل به عمل می‌آمد.
درسال ۱۳۱۱ آقای محمدعلی بدری عمارتی به فرهنگ اهداء و دبستان به‌ نام دبستان بدری نامگذاری شد. درسال ۱۳۲۷ نمایندگی فرهنگ در اوز افتتاح گشت و با همت مرحوم حاج محمدشریف هوشیار یکی از افراد خیر اوز دبیرستان پسرانه نیز در اوز شروع به کار کرد و دبیرستان دخترانه نیز درسال ۱۳۴۰ بطور مستقل آغاز به کار کرد. مرحوم حکیم رابط در سال هایی که در اوز مسئول تدریس بود جهت احداث یک باب دبستان دخترانه به مقامات آموزش و پرورش فارس پیشنهاد دادند که مورد موافقت قرار گرفت. جهت تدریس آموزگاری خواهر زاده خویش به نام خانم تاج الملوک را وادار نمود تا خود را به اوز منتقل نماید و دبستان دخترانه به ایشان سپرده شد.
**قدریه خضری می گوید: در زمان قدیم خانواده ما و عموها همه یکجا در منزل پدر بزرگمان مرحوم « حاج محمود خضری» زندگی می کردیم. به همین منظور اتاق های خانه های قدیم دورتادور حیاط اتاق می ساختند پس به راحتی در یک خانه چند خانواده می توانست زندگی کند. چون همه یکجا زندگی می کردیم خرجی خانه هم یکی بود و پدر بزرگ و پدر و عموهایم برای امرار معاش کارهای مختلفی انجام می دادند. مثلاً تعدادی گوسفند را به دست چوپانان می دادند و در طول سال از محصولات آن استفاده می کردیم. یا در قسمتی از زمین هایشان به کاشت گندم می پرداختند. در قسمت کناری خانه پدربزرگ اتاقی بزرگ بود که به انباری اختصاص داده بودند و آذوقه های سالانه خود را انبار می کردند. در مواقعی که کاروان ها با شتر و قاطر به اوز می آمدند جنس ها را از آنها خریداری می کردند و به مردم می فروختند. البته چون آن زمان پول زیاد نبود بیشتر مواقع مبادله کالا به کالا هم انجام می دادند.
**ادامه می دهد: در زمانی که کودک دبستانی بودم از آب لوله کشی خبری نبود بیشتر خانه ها چاه و حوض داشتند در نبود پزشک تنها راهی که برای مردم باقی مانده بود در هنگام بیماری به داروهای گیاهی پناه می بردند به همین منظور در اغلب خانه ها داروهای گیاهی شناخته شده موجود تا در هنگام لزوم بتوانند از آن استفاده نمایند. بعضی از افراد تبحر خاصی در شناخت داروی گیاهی داشتند. خود من نیز این حرفه را از مادربزرگم یاد گرفته ام و هنوز هم به همان شیوه قدیم بچه های خود را با این روش درمان و حتی به دوستان و اقوام هم توصیه می کنم.
** در آن دوران به خاطر نبود وسایل نقلیه مردم به مسافرت نمی رفتند و تنها سفر آنها رفتن به مکان های مذهبی مثل پیر معلم کثیر، پیر برزگو و دشت و بیابان بود. جالب این بود که در طول سال یک روز مردها شهر را خالی می کردند و به پیر معلم کثیر می رفتند. شهر از صبح تا شب دست خود زن ها بود و در طول روز به شادی و نشاط
می پرداختند. و زن هایی که در اسب سواری و تیراندازی مهارت داشتند تا بازگشت مردان از شهر محافظت می کردند. بعدها که وسیله نقلیه بود مردم به شهرهای همجوار می رفتند.
** همچنین در قدیم در جشن های عروسی آئین های خاصی انجام می شد که هم اینک به دست فراموشی سپرده شده اند. معمولا وقتی پسر به سن ۱۷ – ۱۸ سالگی می‌رسید، پدر و مادر آستین بالا می‌زدند و در آن روزگار، دیدار دختر و پسر قبل از جاری‌ شدن صیغه عقد، غیرممکن و سرنوشت آنها در دست پدران و مادرانشان بود. تا قبل از عقد، کمتر پیش می‌آمد دختر و پسر حتی یک نظر یکدیگر را ببینند، مگر آنکه با همدیگر فامیل باشند. خانواده‌ها دوست داشتند حتی‌الامکان داماد یا عروس را میان خویشان، بستگان و آشنایان پیدا کنند(وصلت با خودی)باشد.
ادامه می دهد: آئین های دیگری از قبیل: رخصتی و دری دهی، برنه کرده، حنا بردن به خانه داماد، دستگیری و برنه، حموم فاش، دعوتی و سیاهه، جاخالنی، مراسم لو گاشه و یادی هم کنیم از خدا بیامرز مرام لاله که ظهر روز آخر عروسی، عروس را به پشت بام می برد و با داشتن یه سینی مسی بزرگ که داخلش دانه به، پولک، شانه چوبی، سرخ و ماتیک، گیره سیاه سر بود که برای آرایش عروس انجام می داد. بعد از اینکه عروس لباس مخصوص خود را می پوشید او را در زیر سایه در گوشه ای از پشت بام روی صندلی که ارمی (جانمازی) را رویش انداخته بودند می نشاندند. دو تا دستمال گلدوزی و پولک دوزی شده هم زیر دستان عروس می گذاشتند و انگشتر چگنه هم دستش می کردند و دختران و زنان فامیل دوره اش می کردند و عروس هم نباید یه کلمه حرف می زد.
** از قابله های قدیم می گوید که زنانی کار دیده و تجربه دار بودند. نه واکسن نه داروهای پیشرفته امروزی بود. به زائو بعد از فارغ شدن آب نمی دادند. اگر در این میان زائو دچار ضعف می شد معتقد بودند آل او را اذیت می کند. حتی زمانی که غذا چرب و تندی مانند جُلاب به او می دادند از آب دادن به او دریغ می کردند. آیین هایی نیز در زمان زایمان بر گزار می شد که در روز سوم جلاب پخت و میان همسایه ها توزیع می شد.
صحبتهایمان را در اینجا به پایان می رسانیم هرچند اگر ساعت ها با این چنین افراد به گفتگو بنشینیم باز هم کم است. وقتی به عمق
صحبت هایشان می اندیشیم پی می بریم که سراسر زندگی و شغل گذشتگان، پر از مشقت و سختی بوده است. اما آنان کار را برای زندگی می خواستند، در حدی که گذران داشته باشند. اما ما امروز زندگی می کنیم تا کار کنیم و زندگی فدای کار شده است. پس بیایید در زمان حیات قدر بزرگان و پیشکسوتان خود را بدانیم و به جای زنده یاد بگوییم زنده باد! زیرا آگاهی از فرهنگ و تاریخ عامه نوعی سرمایه است.
گزارشگران: حمیرا نامدار و مریم سمیعی


2 دیدگاه

  1. زنده باد! خیلی جالب بود..

  2. بهرام از شيراز

    خیلى خوب بود چرا عکس نزدید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد