ژاپن بهشت روی زمین

در اردیبهشت ماه به مناسبت های مختلف در جلساتی شرکت کرده و ارزش مطالعه کتب را بیشتر و بهتر لمس کرده ام. انسان به هنگام مطالعه کتاب به بعضی مسائل و مطالب برخورد می کند که جالب به نظر می رسد. ناگفته نگذارم که هر کتابی هم برای خواندن مناسب نیست زیرا متاسفانه کتب ضاله هم موجود است.
اخیراً به کتابی پانصد صفحه ای دست یافته ام که فریده دیبا مادرزن رضا شاه پهلوی با نام «دخترم فرح» به رشته تحریر در آورده است. این کتاب خاطرات که خیلی ساده تنظیم شده و مطالبش سخت و بی پرده عرضه شده است من چند پاراگراف از صفحاتش را انتخاب کرده و در این مقاله به نظر خوانندگان محترم می رسانم.
خانم فریده دیبا با سمتی که در دربار ایران داشته، به کشورهای مختلفی سفر کرده است که در هر کدام از آن سفرها مطالبی جالب ذکر کرده است از جمله هنگامی که به سفر یک ماهه به ژاپن رفته از وضعیت ژاپن، روابطش با ایران و دیدار کوتاهی که با هیروهیتو امپراطور ژاپن داشته، چنین نوشته است:« محمدرضا شاه به ژاپن علاقه ای وافر داشت زیرا ژاپن در جنگ جهانی دوم با دول محور جنگ یعنی آلمان و ایتالیا متحد بود و رضاشاه میانه اش با آلمان هیتلری خیلی خوب بود، و مطالبی از پدرش در خصوص آلمان و ژاپن شنیده بود که همیشه به یاد داشت. از جمله آن مطالب آن بود که خلبانان ژاپنی به هنگام جنگ جهانی دوم، خود را با هواپیمایشان به کشتی و ناوجنگی آمریکا می کوبیدند (کامیکازه) و ضمن از بین بردن آنها خود نیز فدای وطن می شدند. دیگر اینکه امپراطور هیروهیتو، محمدرضا شاه را برای شرکت در المپیک توکیو دعوت کرده بود و این خود نوعی دوستی و حرمت بود.


وی ادامه می دهد که سفرم در خردادماه ۱۳۴۶ اتفاق افتاد. در ژاپن از تمام نقاط دیدنی توکیو، اوزاکا، هیروشیما و اوکیناوا دیدن کرده به کاخ امپراطو هیروهیتو رفتم و اولین سوال امپراطور این بود که: ژاپن را چگونه دیدید؟ در جوابش از زیبائی های طبیعت ژاپن صحبت کردم که فوق العاده خوشحال شد و گفت: «ما ژاپنی ها مثل معروفی داریم که می گوید: وقتی خداوند زمین را آفرید، فراموش کرد که ژاپن را در آن قرار دهد، به همین مناسبت قطعه ای از بهشت را به زمین آورد و ژاپنی ها را درآن قرار داد و ژاپن همان قطعه بهشتی است که می بینید.»
نکته ای که برایم جالب بود، اینکه پای بندی و تعهد امپراطور به همسر نازیبایش بود. با آنکه هیروهیتو برای مردم جنبه تقدس داشت و می توانست هر زن و دختر زیبا را به عقد خود در آورد، اما از قدرتش استفاده نکرده و به همان زن نازیبا یک عمر بسنده کرده بود. فکر کردم اگر یک رعیت ایرانی شلوارش دو تا شود، در جا سر زن خود هوو می آورد اما این مرد بزرگ با آن همه نعمت که دارد عمر خود را پای این زن زشت گذاشته است.
در اوکیناوا یک درخت نخل (خرما) وجود داشت که گفتند نهال آن از جزیره آبادان ایران به اینجا آورده و کاشته شده است. به هنگام جنگ گلوله ای از طرف آمریکائیها به این درخت خرما اصابت کرده بود که آثارش باقی بود. در بازگشت به تهران محمدرضا پرسید هیروهیتو را چگونه یافتید؟ گفتم به نظرم یک آدم معمولی بود خیلی هم معمولی، محمدرضا گفت ولی آدم معمولی که نمی تواند امپراطور شود؟ گفتم: همین طور است که شما می فرمائید. اما فرح که شاهد گفت و گوی ما بود، تحمل نکرد و گفت: امپراطور این موقعیت و عنوان را از پدرش به ارث برده است. چه بسا پدران با لیاقتی که فرزندان بی لیاقت تحویل جامعه داده اند. محمدرضا چیزی نگفت ولی معلوم بود که از این اظهار نظر فرح فوق العاده ناراحت و ناراضی شده است.
*محمدصدیق پیرزاد، عضو شورای سرپرستی و نویسندگان


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد