یـادت بـه خیـر علاالدین

چند سالی است که سروکله گاز شهری، شوفاژ، اسپلیت و غیره پیدا شده. حتما یادتان است زمانی در هر خانه ای یک بخاری علاءالدین وجود داشت. اولش همه علاءالدین ها آبی رنگ بودند ولی بعدها رنگ زرد و سبزش هم آمد. به هر حال هر رنگی بود که علاءالدین عامل جمع کردن افراد خانه و جاهای دیگر دور خودش بود. بعضاً هم اجاق گاز بود، هم کانون گرمازا و هم دکور منزل. شیرین ترین خاطرات دوران کودکی مان در کنار علاءالدین ساخته می شد. صبحها مادرمان چه مهربانانه نان، تفتون، کلوچه، فطیر و … روی آن گرم می کرد و ما می خوردیم. پدرم وضو می گرفت و دستهایش را روی علاءالدین خشک می کرد و او را شاهد می گرفت که می خواهد از خداوند برای اعطاء نعماتش تشکر کند.


اما برای من صدای جلز و ولز قطرات آب که روی سر علاءالدین چکه می کرد، آهنگ دل انگیزی داشت. جوراب برادرم بیشتر وقت ها سوخته بود چون او عادت داشت همیشه دست و پایش دور علاءالدین باشد.
اول پائیز و زمستان که می شد پدر یا مادرم چه زیبا علاءالدین را سرویس می کردند. فتیله اش مخصوص بود. چون هم بلند بود و هم بخش بزرگی از آن وارد مخزن نفت می شد. اگر علاءالدین لج می کرد و آبی نمی سوخت، پیوسته بوی بد می داد و باید با کوشش خود یا دیگران آن را آبی سوز می کردی. علاءالدین در شادی و ناراحتی ها پیوسته حضور داشت. در جهاز عروس ها جایگاهی بالا داشت. اگر کسی بخاری علاءالدین به ویژه دولوکس آن یعنی سبز یا زرد رنگ را برای کسی هدیه می برد شاهکار کرده بود. در بسیاری از منازل همیشه علاءالدین روشن با کتری بزرگ که روی آن بود همراه بود چون اطاق را گرم و مرطوب می ساخت.
علاءالدین همیشه گرمابخش منازل و محافل بود. ولی بعضی وقت ها هم باعث ناراحتی می شد چون اگر واژگون می شد باعث آتش سوزی می گردید یا کتری آبجوش روی آن، صدمه رسان بود. ولی هر چه بود علاءالدین سال ها به مردم خدمت کرد.
یادش به خیر.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد