آموزش دانائی با سکوت و سختی در غدیر چدرو

در این بین کسانی هستند که برای پیشرفت فرزندانمان، ساعت ها زمانشان را می گذرانند. کسانی که سختی راه را به جان می خرند و از شهر به روستا می آیند، تا دانش آموز روستایی از تحصیل باز نمانند.

طبق تعریفی که از دوستی شنیده بودیم در منطقه بارزجان مدرسه ای روستایی با کمترین تجهیزات وجود دارد و تعدادی دانش آموز در آن منطقه در حال درس خواندن هستند. مشتاق شدیم که به آنجا برویم و صحبت هایی با معلم و دانش آموزان داشته باشیم.

به طرف بارزجان یا همان برزگو حرکت کردیم. ولی متاسفانه هیچ تابلو و یا علامتی نبود تا ما راه مدرسه را پیدا کنیم. بالاخره بعد از کلی گشت و گذار و پرس و جو مدرسه را پیدا کردیم.

مدرسه ای کوچک و ساده یک کلاسه در کنار مرغداری. در زدیم. صدای بچه ای از آن طرف در می آمد که می گفت: خانم معلم در می زنند. معلم در را برایمان باز و خود را طیبه نوروزی معرفی و با خوشرویی ما را به داخل مدرسه دعوت کرد.

وقتی به کلاس وارد شدیم ۱۸ دانش آموز پشت نیمکت های کلاس درس نشسته بودند. هر کدامشان یک رنگ لباس بر تن داشتند و خبری از لباس فرم مدرسه نبود. این مدرسه روستائی که غدیر چدرو نام داشت مانند مدارس شهر مجهز و پیشرفته نبود که سالن های ورزشی، آزمایشگاهی و… داشته باشد. آنها در یک کلاس مختلط همچون زمان های پدران و مادرانمان که در گذشته نه چندان دور در اوز درس می خوانند، مشغول یاد گرفتن بودند.  وارد کلاس که شدیم همه با هم سلام و خوش آمدگویی گفتند.

در نگاه اول باور اینکه هر شش مقطع در یک کلاس و هم زمان درس بخوانند برایمان کمی قابل هضم نبود به همین خاطر اولین سوالی که از خانم نوروزی پرسیدم این بود که چگونه هم زمان به آنها درس می دهد.

خانم معلم در جوابمان گفت که بگذارید از اول برایتان بگویم:

طیبه نوروزی متولد شهر داراب، دارای مدرک داوری والیبال درجه ۲ و مربیگری درجه ۲  و معلم نهضتی هستم. ده سال است که در نظام تعلیم و تربیت خدمت می کنم  و ۵ سال است که به منطقه اوز آمده ام. سال اول مدرسه خضری، سال دوم محلچه، سال سوم مرخصی گرفتم و سال چهارم و پنجم به مدرسه غدیر چدرو که در سال ۱۳۸۱ تاسیس شده است آمده ام.

شاگردانم ۱۸ نفر شامل ۴ دختر و ۱۴ پسر هستند و در کلاس اول ۶ دانش آموز، کلاس دوم ۲ دانش آموز، کلاس سوم ۶ دانش آموز، کلاس چهارم ۳ دانش آموز و کلاس ششم ۱ دانش آموز را درس می دهم

این خانم معلم چند پایه مدرسه چدرو درباره وضعیت خود می گوید: هر روز این مسیر را طی می کنم. رفت و آمد هر روزه بسیار سخت است. در آغاز مشکلات زیادی با شرایط جدید داشتم. مشکلاتی از قبیل  دوری راه،  کار با دانش آموزان مقطع ابتدایی، تدریس در چندپایه، تدریس همزمان همه دروس، کلاس  مختلط، هم معلم و هم مدیر بودن و …  تمام این ها در ابتدا برایم سخت بود ولی کم کم دلبستگی عجیبی به دانش آموزان و محیط محل خدمتم پیدا کردم. صفا، صمیمیت، یکرنگی و بی آلایشی بچه ها اثر عمیقی روی من گذاشت و مجذوب شغلم شدم و تدریس برایم لذت بخش شد. البته اگر همراهی همسرم امیرعباس راسخی نبود تا الان نمی توانستم ادامه دهم. یکی از مشکلات تدریس در چندپایه، کمبود وقت است که مجبور به تلفیقی درس دادن به دانش آموزان می شوم. در اکثر مواقع بعضی از دروس را به صورت تلفیقی با دروس دیگر کار  می کنم.

این بچه‌ها فرقی با دانش آموزان شهری ندارند، البته وقتی امکانات رفاهی وجود داشته باشد استعدادها بیشتر شکوفا می‌شود و مشکل مناطق محروم این است که این استعدادها در اثر نبود امکانات بارور نمی‌شود. اما یکی دیگر از دغدغه های ما معلمان روستایی این  است که انتظار از معلمان روستا به اندازه انتظار از معلمان شهری است

الان حس می کنم ما یک خانواده هستیم. حتی برای تمیز کردن کلاس و حیاط همه با هم مشغول می شویم. دخترها در جارو زدن کمکم می کنند و پسرها کارهای سنگین مثل جابه جا کردن نیمکت های کلاس را انجام می دهند. و این خود باعث به وجود آمدن تعامل بین بچه ها و یاد گرفتن مهارت های زندگی شده است و ما علم و زندگی را در کنار هم تجربه می کنیم

نوروزی دوست دارد مدرسه اش به تجهیزاتی با حداقل امکانات مجهز شود. او یکی از دغدغه هایش نبود امکانات برای تدریس بعضی از درس ها است و ای کاش مدرسه در جای دیگری غیر از کنار مرغداری بود تا بچه ها هر روز از بوی بد مرغداری اذیت نشوند.

البته ناگفته نماند که امسال به لطف رضایی رئیس آموزش و پرورش که بسیار برایمان زحمت می کشند و خیرین محترم امسال کلاسمان از نظر سرمایشی و گرمایشی تا حدودی بهتر از سال قبل بود.

معلم غدیر چدرو می گوید: چون فاصله مدرسه تا خانه دانش آموزان از هم دور است بعضی ها مجبوراً روزانه مسافت چند کیلومتری را طی کنند و باید صبح زود از خواب بیدار شوند و حرکت کنند. علاوه بر این گاهی مشکلاتی چون بارش باران و حیواناتی که در بیابان است برایشان دارد.

در حین گفتگو با خانم معلم پسر بچه کوچکش به همراه پدرش وارد کلاس می شوند. به این فکر می کنیم که رفت و آمد معلمان خانم به روستاهای دورافتاده و مشکلات ناشی از آن گاها علاوه بر خود شخص معلم، گریبان خانواده اش را نیز می گیرد.

این نکته هم باید مدنظرمان باشد که معلمان خانم علاوه بر وظیفه درس دادن، در منزل هم باید نقش همسر و مادر را نیز ایفا کنند. چرا که خود آمده اند تا راه روشنی برای بقیه بسازند.

با خود می گوییم اگر این معلمان با داشتن همچین مشکلاتی به روستاهای دورافتاده نروند پس حق آن بچه ها از تحصیل چه می شود؟

هرچند همه معلمان سرزمین ما با ورود به کلاس مشکلات را پشت درب جا می گذارند. اما می بایست مسئولین به دغدغه آنان نگاه اساسی داشته باشند. که  با حضور در کلاس فارغ از همه مشکلات بتواند تدریس کنند و نگران فرزند، مشکل رفت و آمد، مشکل مالی و …نباشند.

دیدار با دانش آموزان و شنیدن آرزوهای کوچک آنها، بخش دیگری از برنامه حضور در دبستان چدرو بود.

برق شادی را می توان در چشم های دانش آموزان مدرسه چدرو دید. آنقدر خوشحال بودند که ما هم در بین آنها همان حس  و حال را داشتیم.

رقیه سال دوم بود و از سایر دانش آموزان سر و زبان دار تر است و دوست دارد که یک تنه به همه سوالات پاسخ دهد.

از او سوال می کنیم که آرزویش چیست و او پاسخ می دهد که تمام خواسته اش این است روزی معلم شود! و پاسخ روشنی هم برای چرایی آرزویش ندارد.

کمی آن طرف تر، دختری ۸ ساله روی نیمکتی در ردیف دوم کلاس نشسته است. بسیار ساکت است  با او هم کلام می شویم. جوابمان را نمی دهد.  پسری که در کنارش نشسته است می گوید این دختر با غریبه ها حرف نمی زند و می گوید این که کنارت نشسته هم خواهرش است و خواهرش در جوابمان می گوید: که بخاطر یک بیماری که پارسال دچارش شده است دیگر با کسی حرف نمی زند.

یکی از دختران کلاس اولی می گوید: خوشحالم که امسال به مدرسه آمده و تابلوهای روی دیوار کلاس را نشان می دهد می گوید امروز همه این کلمه را خوانده ایم و یاد گرفته ایم

به یکی دیگر از دانش آموزان می گوییم دوست داری با ما به شهر بیایی و در مدارس شهر درس بخوانی؟ با قاطعیت جواب می دهد نه. من این کلاس و این معلم را خیلی دوست دارم و از بودن در اینجا بسیار راضی هستم. دوست کناریش هم به میان حرفمان می آید و می گوید صمیمیتی که اینجا وجود دارد در شهر نیست. گفتیم از کجا می دانی؟ گفت چون تعداد دانش آموزان شهر خیلی زیاد است و نمی توان با همه آنها ارتباط برقرار کرد.

از تنها پسر کلاس ششم می پرسیم که سال قبل کجا درس می خوانده؟ می گوید من هر شش سال را در همین کلاس و با یک معلم مرد و یک معلم زن درس خوانده ام. می گویم کدام یکی از معلمانت بهتر بودند؟ می خندد و می گوید هر دو را دوست دارم چون هر دو برای ما زحمت های زیادی کشیده و می کشند

اما امروز این معلم و دانش آموزانش بسیار خوشحالند چرا که چشم امید به کمک خیرین مدرسه سازی دارند که مدرسه ایمن تری را برای آنان بسازند تا فرداهای دیگر، دانش آموزان دیگر در آن درس بخوانند.

پسین اوز از آموزش و پرورش اوز، خانم طیبه نوروزی مدیر و آموزگار مدرسه غدیر چدرو و امیر حسین راسخی در همراهی برای این گفتگو سپاسگزاری می کند.

گزارشگران: حمیرا نامدار و مریم سمیعی


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد