عمو ناصر معلم با تجربه اوز: معلم باغبان و قافله سالار عشق است

معلم بازنشسته دارای کوله باری از تجربیات بسیار غنی در حرفه معلمی است .که می تواند آنها را بدون هیچگونه چشمداشتی در اختیار معلمان جوان قرار دهد. موفقیت و سعادت نهایی خود را در آینده فرزندان جامعه می بیند و بنا به خصلت ذاتی در جهت رسیدن به آنها از همه توان خود استفاده می کند.

ناصر خضری متولد ۱۸/۱/۱۳۲۷ در شهر اوز در خانواده ای فرهنگی که پدر و برادرانش معلم بودند به دنیا آمد. دوره ابتدایی خود را در مدرسه بدری و دوره اول متوسطه را در مدرسه هوشیار(رهنما فعلی) و دبیرستان خود را در لار گذراند. اولین معلم خود را مرحوم احمد زارع که اهل نیریز بود، معرفی می کند. ناصر خضری یکی از پیشکسوتان عرصه تعلیم و تربیت است که اکنون در هنرستان ها و در دانشگاه آزاد اسلامی مرکز اوز به عنوان مدیر امور دانشجوئی و مسئول کتابخانه دانشگاه مشغول فعالیت است و به خاطر مهربانیهایش  بین دانشجویان و مردم بنام عموناصر معروف است.

پدرش مرحوم محمدرفیع خضری در بازار قیصریه اوز مغازه پارچه فروشی داشت و او تابستان ها اوقات فراغت خود را برای کمک پدر به بازار می رفت. البته پدر  وی در کنار مغازه داری معلم نیز بود ولی به خاطر اعتقاداتی که نسبت به حقوقش داشت از این شغل استعفا داده و مغازه داری را ادامه داد.

بعد از دیپلم در دانشگاه علم و صنعت تهران در رشته مهندسی مکانیک و گرایش ساخت تولید پذیرفته شد. وی در دوران دانشجوی خود اولین تدریسش را تجربه کرد و این حقوق دوره دانشجویی باعث ایجاد انگیزه بیشتر برای ادامه دادن شغل معلمی در او شد و توانست در سال ۱۳۵۰ مدرک فارغ التحصیلی خود را دریافت کند. خضری دو سال در سمنان تدریس کرد و بعد از آن به هنرستان کورش کبیر (ابوذر غفاری) لار منتقل شد و در ساعت رسمی خود درس فیزیک را در دبیرستان های دخترانه و پسرانه لار و ساعت غیر رسمی  را به اوز می آمد و در مدارس و دانشگاه پیام نور اوز تدریس می کرد. چون در آن زمان وسیله نقلیه کم بود رفت و آمدهای لار و اوز برایش مشکلات زیادی داشت و مجبور بود با هر وسیله ای که سر راهش قرار می گرفت خود را به محل کارش برساند. با وجود علاقه ای که به شغلش داشت با همه این مشکلات مقابله و همیشه سر وقت در کلاسهایش حاضر می شد.

از او پرسیدیم با توجه به اینکه همدوره ای هایتان همه در صنعت ماشین آلات فعالیت می کردند و درآمد بیشتری داشتند چرا شغل معلمی را انتخاب کردید؟ او گفت: اول به خاطر علاقه ای که به این شغل داشتم و دوم اینکه شهرم به این شغل بسیار نیاز داشت. و اگر باز هم به ۳۰ سال قبل برگردم باز هم بین این شغل ها معلمی را انتخاب خواهم کرد.

عموناصر معلمی را اینچنین توصیف می کند که پایه و اساس تحول از معلم است و هر گونه رشد و بالندگی در فرد و شهر صورت بگیرد معلم حرف اول را می زند. می گوید متاسفانه کم کم در شهرمان اوز از تعداد معلم بومی کاسته شد. تا اینکه با دوستان به مدارس ها می رفتیم و دانش آموزان را به این حرفه تشویق می کردیم و لی زیاد کارساز نبود و مجبور شدیم با حمایت خیرین تعدادی سکه را خریداری و با وعده دادن این که هر کس در رشته معلمی قبول شد به عنوان پاداش یک سکه به آن فرد داده شود. با این کار تا حدودی در آن سال توانستیم معلمان بومی را به این شغل  که سازنده نسل های آینده مان بود دعوت کنیم.

او برای شکوفایی استعداد دانش آموزانش همیشه حوصله به خرج می داد و از آنها می خواست تا در هر قسمتی از درس که مشکل دارند سوالات خود را بپرسند. چون عقیده داشت سوال پرسیدن دانش آموزان این مفهوم را دارد که به درس گوش داده و برایشان سوالی پیش آمده پس همیشه با مهربانی به سوالاتشان پاسخ می داد تا درس را بهتر و راحتر یاد بگیرند. حتی در مواقعی که وقت آزاد داشت برای بچه ها بدون گرفتن هزینه ای کلاس جبرانی می گذاشت و با شوخی به آنها می گفت من هزینه ای نمی خواهم ولی زمانی که ازدواج کردید یک بشقاب برنج عروسیتان را برایم بیاورید. گاهی اوقات دانش آموزان را به اردوهای تفریحی می برد. زیرا معتقد بود که بازدید در یادگیری دانش آموزان خیلی موثر است هر چند برای این بازدیدها با مشکلات زیادی از قیبل هزینه، مجوز و … روبرو می شد.

در سال ۱۳۷۷ بازنشسته شد و هنوز هم این نقاط قوت را در خود می بیند که در هر زمانی که آموزش و پرورش به وی  نیاز داشته باشد حتما همکاری خواهد کرد به طوری که با وجود علاقمندی اش به این شغل هنوز هم در دبیرستان ها، فیزیک تدریس می کند. وی به جمع گرایی و هم گرایی اعتقاد زیادی دارد و همگرایی را به فردگرایی ترجیح می دهد. و با استفاده از شغلش همیشه این فرصت را دارد که بچه ها را تشویق به جمع گرا و خستگی ناپذیر بودن کند.

عمو ناصر ضعف تحصیلی دانش آموزان را بیشتر در درس ریاضی می داند و اعتقاد دارد که حجم کتاب درسی با ساعات کلاسی همخوانی ندارد. و تعداد دانش آموزان سر کلاس خیلی زیاد است و اگر تعداد دانش آموزان کمتر باشد میزان یادگیری آنها بالاتر می رود. با این حساب پیشنهاد کلاس تقویتی برای بچه ها را دارد .البته ناگفته نماند که تعطیلات زیاد باعث شده است که بچه ها با درس بیگانه شوند.

به یاد می آوریم که: همگی ما در دوران مدرسه،‌ معلمان و دبیرانی داشته‌‌‌ایم که هر جلسه سر کلاس می‌آمدند، غر می‌زدند و شکایت می‌کردند که کارمان سخت است، حقوقمان کم است، بچه‌ها اذیت می‌کنند و… شاید خیلی از ما آن زمان به خاطر شکایت آنها بود که متوجه شدیم، معلمی شغلی نیست که درآمد داشته باشد. در مقابل معلمانی هم بودند که با شور و اشتیاق با دانش‌آموزان رابطه برقرار می‌کردند و سعی بر تدریسی متفاوت داشتند و در بین شاگردانشان افرادی را می دیدند که آینده موفقی خواهند داشت و بعدها عیناً شاهد موفقیت همان دانش آموز گذشته خود بودند که به مدارج بالا رسیده اند و دیدن این چنین به ثمر نشستن زحماتشان باعث خوشحالی و جوان تر شدن آنها می شود. البته افت تحصیلی بسیاری از دانش آموزان را در این می بیند که امید شغلی به آینده خود نداشتند. اتفاق خودش نمی افتد! باید تلاش کرد تا به هدفی رسید.

عمو ناصر از حس همکار بودن با شاکردانش لذت می برد. خوشحال است توانسته شاگردانی تربیت کند که الان مدیر مدرسه ای باشد که وی در آنجا مشغول تدریس است. خشونت در کلاس را دوست نداد ولی در طول خدمت خود بیشترین تنبیه اش، مجبور کردن بچه ها با خریدن خوراکی برای تمامی کلاس بود. علاقه زیادی به مسافرت دارد و همیشه سعی می کند که تعطیلات خود را به شهرها وکشورهای مختلف سفر کند و با فرهنگ و عقاید مردمانش آشنا شود.

وی می گوید: انتخاب یک روز به نام معلم این پیام را می دهد که مردم باید به معلم اهمیت دهند و من اعتقاد راسخ دارم که معلم تحول آفرین است. تجربه در زندگی خیلی مهم است و توصیه اش به خانواده ها این است که وقتی تعطیلات و اوقات فراغت بچه ها را برای کار می فرستند به حقوق توجه زیادی نداشته باشند. بلکه به تجربه کاری که در آن حرفه می آموزد اهمیت دهند.

عموناصر فرق بین هنرستان و دبیرستان را در این می بیند که:  در هنرستان چون کار فنی انجام می دهند فرد را مستقل بار می آورد و نیازی به حقوق دولتی ندارد و ضمن اینکه خودش دارای حرفه ای می شود می تواند کس دیگر را در کنار خود آموزش دهد. دانش آوز در کنار درس ساخته می شود و اعتماد به نفس زیادی پیدا می کند . خود را یک فرد با هنر می شناسد و این حرف حرف سعدی است که می گوید:«هنر آموز که هر جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند ». به هنرستان اعتقاد زیادی دارد زیرا در هنرستان وقتی هنرجویان لباس کار می پوشند انگار که لباس جنگ پوشیده اند و از کار نمی ترسند. در کل می توان گفت که کار فنی خیلی خوب است. ولی دبیرستان نظری است و یکی از عوامل بیکاری جوانان انتخاب دبیرستان نظری است.

در آخر گفتگویمان نمی دانیم کدامین جمله را برای توصیف معلم هایمان بنویسیم. معلم هایی که از پشت کوچه بس کوچه های کودکیمان در میان گام هایی که راهشان را به سوی بزرگ شدن ما می پیمودند و به جرات می توان گفت هنوز هم صدایشان را از میان نیمکت ها می شنویم. روزتان مبارک.

گزارشگران: حمیرا نامدار و مریم سمیعی


1 دیدگاه

  1. همشهري دلسوز

    با تشکر از انجام مصاحبه با جناب آقای مهندس ناصر خضری عزیز ( و به قولی عمو ناصر) که فردی است واقعا معلم بطور خاص و عام و تاکنون ایشان سرشان به کار حرفه تخصصی خودشان یعنی آموزش دادن و معلمی و مدرسی بوده است. بسیار جای خوشحالی است که توانستیم شرح حال مختصری از ایشان در جراید و سایت های اوز مشاهده نمائیم.
    اما یک ایراد به سایت پسین اوز دارم که در حق ایشان کمی کم لطفی شده است و آن اینکه مطالب ایشان نمیدانم به چه دلیل با فونت ریز منتشرنموده ولی برای سایر مصاحبه ها و خبر ها با فونت و کیفیت بهتری منتشر مینمایند لازم است فکری هم برای چشمهای مردم یا خوانندگان بنمایند زیرا کیفیت فونت و اندازه ان مناسب نیست.شما همین کیفیت فونت خبر با مطالب مصاحبه با فرشته بیضائی معلم دوره اول متوسطه: معلم کشف می کند تا خلق کند را مقایسه کنید که چقدر فرق دارد.
    درادامه باید اعلام کنم که مصاحبه جناب خضری متناسب با دوره فعالیت متنوع ایشان در طول خدمتشان نیست و مطالب بسیار زیادی میتوان تهیه و در معرض دید جوانان و همشهریان قرار داد و امیدوارم با توجه به تجاربی که دارد بتوانند مطالب فنی حرفه ای بسیار زیادی از تجربیات و دانششان به رشته تحریر درآورند تا مورد استفاده مردم اوز قرار کیرد . امید است سالم و توانا و عمرشان طولانی باد.توصیه ایشان به جوانان بخصوص در زمینه حرفه آموزی توصیه بسیار مفیدی است و لازم است جوانان آنرا آویزه گوش خود قرار دهند و پشت گوش نیندازند چون پشت گوش انداختن هم ظرفیت و حدی دارد

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد