ناگفتـه هـای بـونیمـات (بـن عمـاد) از زبـان محمد سعیـد ایـزدی

با عصایی در دست، پیاده‌روی خیابان را قدم می‌زند در حالی که صدای کشیده شدن کفش هایش بر سنگفرش‌های خیابان، به گوش هیچ رهگذری نمی‌رسد، اصلاً هیچ‌کس فرصت ندارد که به موسیقی گذر عمر مردی گوش کند که روزگاری جوانی‌اش را برای آبادانی همین شهر، کوچه‌ها و خیابان‌ها سر کرده است.

پله ها را به آرامی بالا می آید آنقدر که گاهی به عصائی که در دست داشت تکیه می زند و نفسی تازه کرده و دوباره به راه خود ادامه می دهد. برایمان جالب به نظر رسید این پیرمرد با چه امیدی این همه پله را طی کرده است؟ دریک لحظه تصویری از گذشته پر فراز و نشیبش در ذهنمان نقش بست و بی آنکه شناختی از او داشته باشیم، از زندگی او داستانی ساخته و آن را در ذهن خود پردازش کردیم.

پس از ورود به دفتر نشریه مدیر دست پیرمرد را به گرمی فشرد. نگاه مدیر انگار داشت با تمام وجود مهربانی و صمیمیت این پیرمرد را ترجمه می کرد؛ سکوت کرده بعد هم او را بر روی صندلی نشاند و در مقابلش نشست و از او جریان حضورش را پرسید. پیرمرد گفت: من تا حالا با روزی حلال زندگی کردم و سرش را تکان داد و بالا نگاه داشت و گفت: من هنوز هم مرد صحرایم و می توانم با کشت و کار، هم سرگرم باشم وهم زندگی خود را بگذرانم. برایمان جالب بود، جایی خارج از این مکان؛ هستند مردان و زنانی که پس از رسیدن به دوران سالمندی باز هم خود را از اجتماع به دور نگاه نمی دارند. برایمان جالب آمد تا مصاحبه ای با وی داشته باشیم.

محمد سعید ایزدی پسر عبداله عبدالرحمن ایزدی ملقب به کوهزاد متولد سال ۱۳۱۶ در شهر اوز است. چون به درس خواندن علاقه ای نداشت و در شهر اوز بازار کار نبود تصمیم گرفت برای کار کردن به کویت برود. از اوز با وانت بار مرحوم حاج ربیع به بندر و از آنجا به کویت رفت. به مدت ۴ سال در شرکت نفت کویت کار می کرد که روزی در روزنامه خبری چاپ شده بود که در شهر لار زلزله شده و تعدادی از همشهریان اوزی نیز طعمه گرگ شده اند و آنها را به تهران منتقل کرده اند. که یکی از این افراد همسر وی بود. شنیده ها حاکی از این بوده است که: « عصر روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۳۹ زلزله شدید دامنه داری در لار اتفاق  می افتد. تلفات جانی بین ۴ تا ۵ هزار نفر به همراه داشت و در آن زمان  شایعه شد بعد از این زلزله کوههای لارستان به زودی آتشفشان فوران می کند. به همین دلیل اکثر مردم شبها را در بیرون از منزل و در فضای باز می خوابیدند. چند روز بعد از زلزله گرگ ها غفلتاً به اوز هجوم آورده و در عرض یک شب ۲۷ نفر از زن و مرد و بچه را زخمی  می کنند که زخم بعضی از آنان خیلی شدید بوده مجروحان این حادثه توسط رییس وقت درمانگاه اوز، دکتر یحیی بهجت نیا، پانسمان می شوند، و آنان را به تهران برای تزریق واکسن هاری منتقل می کنند. در تهران، آنها را به بیمارستان لقمان الدوله ادهم  برده  ولی به علت کمبود جا آنان را راهی بیمارستان فیروزآبادی شهرری می شوند و با پیگیری دکتر مصطفی مصباح زاده و عبدالرحمان فرامرزی و تماس آنان با رییس بیمارستان، مدت یک ماه در بیمارستان فیروزآبادی تحت معالجه قرار می گیرند. سه نفر از آنان فوت کرده و بقیه با بهبودی و همراهانشان توسط اتوبوس شیر و خورشید و با هزینه ی آن جمعیت به منطقه باز می گردند.»

وقتی محمد سعید این خبر را شنید بلافاصله با روزنامه به نزد مدیر رفت و گفت می خواهم به ایران باز گردم. اول مدیر مخالفت کرد ولی وقتی از جریان باخبر شد به وی گفت من چهار ماه به تو مرخصی می دهم. و بعد از چهار ماه منتظر بازگشتت به کویت و ادامه کار تو در شرکت نفت هستم. ولی وقتی به اوز آمد پدرش به وی اجازه نداد که به کویت بازگردد و از او خواست نزد خانواده اش بماند.

پس برای ادامه زندگی تراکتوری خریداری و مشغول به کار شد. خودش می گوید: به مدت ۳۰ سال به نصب تلمبه در اراضی های مختلف در شهرها و استان های زیادی مشغول بوده است. می گوید در ساخت خیابان های گراش و خنج نیز من سهیم بوده ام و با تراکتور جاده ها را صاف می کردم. بعضی مواقع هم در منطقه خودمان کار نبود و مجبور بودم به استان های دور نیز سفر کنم مثل: یزد، اصفهان، هرمزگان و …. جالب اینجا بود که می گفت گواهینامه هم نداشتم  و در یکی از این سفرها پلیس راه لامرد از من گواهینامه خواست که گفتم من گواهینامه ندارم و من کارگری هستم که برای کار به شهرهای هم جوار می روم و جاده ها را صاف می کنم. مامور پلیس گفت اگر این طور است پس بی زحمت جاده جلو پاسگاه ما را نیز صاف کن. بعد از مدتی کار کردن متاسفانه دستم آسیب دید و ۳ سال دست از این کار کشیدم و بر روی تانکرهای کوچک آبی کار کردم و آب به خانه های مردم می بردم. 

بعد از کار بر روی تراکتور، با هزینه شخصی خود تصمیم به ساخت جاده ای در دل کوه به نام جاده بونیمات (بن عماد) شد. از وی خواستیم در مورد منطقه بونیمات توضیحاتی بدهد. می گوید: صحرائی است بزرگ و وسیع واقع در جنوب شهر اوز که کوهی مابین آن واقع می باشد و به بونیمات معروف است و حد آن از سامان گراش الی اراضی فاریاب علی آباد منتهی به سامان محلچه مع تمام نقاط هر دو کوه جنوبا و شمالا و کوه معروف بواش و موضع نخیل چوری و محل های انغوزه گیری و منازل چوپانان و شگفت های مواشیان و مال داران و چراگاه گوسفندان تماما متعلق به اوز و املاک اهالی اوز محسوب می شود. که مالکین اصلی طبق سند به نام احمد سیفایی و عبداله فریدی می باشد ولی حاج عبدالغفور بهروزیان و محمد سیفایی و آقای حاج احمد کمالی و عبداله ایزدی و مردمی که به صورت سهامی پول داده اند صاحب آن می باشند.

تاریخچه کشت در بونیمات به سال ۱۳۰۸ هجری شمسی و توسط مرحومین آقایان: محمدعلی و محمد شریف سیفا پدران صاحبان ثبتی و پس از آن توسط عبداله و احمد سیفایی و ایزدی (کوهزاد) پدر اینجانب و هم اکنون نیز توسط خودم کشت و کار می گردد.

محمد سعید ایزدی از همان ابتدا در منطقه بونیمات مشغول به کار بود و می گوید تمام زندگی خود را وقف این جاده کرده ام. این زمین ها ۲۵ سال به لاری ها و ۲۰ سال به گراشی ها اجاره می دهم و تا به الان برای پایداری این منطقه تلاش کرده ام ولی متاسفانه جاده عبور و مرور این منطقه خراب است و نیاز به تعمیر دارد که از عهده من خارج می باشد و از خیرین می خواهم که در این کار نیز پیش قدم شوند. در قدیم به ساخت جاده اهمیت زیادی می دادند. حاج رئیس محمد سعید بدری حدود ۱۰۰ سال قبل برای قافله شتری جاده از مدرسه بدری به کوه گاله دوت ساخت تا قافله ها بهتر رفت و آمد کنند. گرچه محمدامین کمالی جاده ای را مرمت و ساخت ولی این جاده متاسفانه خراب است.

کهنسالی فقط یک دوره از زندگی نیست، بلکه لحظه لحظه‌های زیستن است که باید از دوران کودکی تصور کرد و برای آن برنامه‌ریزی نمود که این قافله عمر عجب می‌گذرد و به سختی از آن جا می‌مانیم. پیرمرد با نوک عصای خود بر خاک جوی آب، نقش‌هایی می‌کشد که برای ما مفهومی ندارد، اما شاید تصویری از روزهای گذشته زندگی باشد. آن‌ها مایل هستند که خاطرات گذشته و تجربیات خود را مرور کنند و از این رو یک شنونده، به آن‌ها  احساس مفید بودن می‌دهد. ما نیز سخنان او را شنیدیم و بعد از پایان مصاحبه با دعای سلامتی برای وی او را بدرقه کردیم. چون در کهنسالی، انسان عاقل و فرزانه تر می شود و تجربه های خود را به نسل های بعد انتقال می دهد.

گزارشگران: حمیرا نامدار و مریم سمیعی


1 دیدگاه

  1. در گزارش درست و شفاف اشاره نشده که در حال حاصر زمینهای بونیمات توسط چه کسانی از اوز یا لار یا گراش مدریت و اداره میشود. حرفهای اقای کوهزاد در مورد ساخت و مرمت جاده درست میباشد و هرچه ارتباط جاده بیشتر باشد از تطر کنترل بر مالکیت اراصی بیشتر و راحتتر خواهد بود

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد